آیاسار

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نویسندگان

بگو تا بشنوم

چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۸، ۰۵:۰۲ ب.ظ

#ادبِ_حسینی

مروان بن حکم یک روز پس از اینکه والی مدینه- ولید بن عتبة- بیعت با یزید را به امام حسین علیه السلام عرضه می کند و امام علیه السلام نمی پذیرند، ایشان را می بیند و به حضرت عرض می کند: ای ابا عبدالله من برای تو ناصحی هستم، مرا اطاعت کن تا به رشد برسی.
امام علیه السلام می فرماید: و ما ذاک، قل حتی اسمع. نصیحت تو چیست، بگو تا بشنوم.(1)

شخصیت مروان بن حکم:
مروان فرزند حَکَم کسی که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله او و پدرش را به طائف تبعید کرد و در زمان ابوبکر و عمر در تبعید بود اما توسط عثمان از تبعید برگردانده شد و از خاصان درگاه او گشت و به دامادی اش در آمد.
مروان ابتدا با امام علی علیه السلام بیعت می کند اما بعد از آن به مکه فرار کرده و در جرگه اصحاب جمل در می آید و با امام علی علیه السلام به جنگ بر می خیزد و در همین جنگ است که طلحه را که یکی از سرشناس ترین سرداران جبهه محارب با امام علی علیه السلام بود را به بهانه انتقام از قاتل عثمان و یا به دلیل قصد کناره گیری طلحه از جنگ، می کشد.
مروان پس از جنگ جمل اسیر می شود و به همراه عده ای دیگر مورد عفو امام قرار می گیرد و البته بنابر نقلی دیگر به شام فرار می کند و در جنگ صفین در برابر امام علی علیه السلام قرار می گیرد.
مروان در جریان تشییع جسد مبارک امام حسن علیه السلام مانع دفن امام در در کنار قبر پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله شد.(2)
او روز قبل از آنکه بخواهد امام علیه السلام را نصیحت کند، توسط حاکم مدینه برای مشورت درباره ی امام حسین علیه السلام و بیعت او فراخوانده می شود که در مقام مشورت می گوید: او نمی پذیرد و اگر جای تو بودم گردنش را می زدم.
ولید بن عتبة  امام حسین علیه السلام را دعوت می کند تا بیعت با یزید را به ایشان عرضه کند، امام حسین علیه السلام در جواب او می فرمایند: ای امیر! همانا بیعت پنهانی نمی شود، و فردا که مردم را برای بیعت فراخواندی، ما را با آنها دعوت کن.
مروان در این لحظه می گوید: ای امیر! عذر او را نپذیر و اگر بیعت نکرد، گردن او را بزن. بعد از این حرف او امام خشمگین می شوند و می فرمایند: ای پسر زنی که مردان را به خود فرا می خواند** آیا تو دستور می دهی که گردن مرا بزنند؟ به خدا سوگند دروغ گفته ای و پست گشته ای.(3)


اصل سخن:
مروان با تمام این ویژگی ها و صفات و برخوردها و دشمنی هایی که با اهل بیت علیهم السلام دارد و با وجود برخورد تندی که بین او و حضرت بود، وقتی امام حسین علیه السلام عرض می کند که من تو را نصیحت کننده هستم، امام به او بی اعتنایی و بی توجهی نمی کند و با او به تندی برخورد نمی کند، بلکه می گوید: چه نصیحتی داری، بگو تا بشنوم. 

ناگفته نماند که حضرت در جواب او محکم بر مواضع خود که متن اسلام است ایستادگی می کنند و جمله ی معروف خود را می فرمایند که :« فاتحه ی اسلام را باید خواند آن زمانی که امت به حاکمی چون یزید مبتلا گشت. به تحقیق از جدّم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیدم که خلافت بر ابو سفیان حرام است.» صحبت بین امام و مروان طولانی می شود و در نهایت مروان در حالی که خشمگین بود از امام دور می شود.(4)

 


1) اللهوف فی قتلی الطفوف، طبع، دار الاعلمی، الطبعة الاولی، صفحه 18
http://yon.ir/marvan (2
3) اللهوف، صفحه 17
4) همان، صفحه 18 

** عبارت امام علیه السلام این است«یا بن الزرقاء» در توضیح این عبارت باید گفت که مادر مروان که نامش امیه بود، در زمان جاهلیت از زنان زناکاری بود که بر بالای خانه ی خود برای عمل خود و دعوت مردان به خود پرچمی نصب کرده و معروف به «ام حنبل زرقاء» بود. مروان کسی است که پدر شناخته شده ای نداشت و او را به حکم بن ابی العاص ملحق کرده بودند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">