آیاسار

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نویسندگان

۵ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

قال الحسین علیه السلام:
ایّاک و ظلم من لا یجد علیک ناصراً الّا اللّه عزّ و جلّ.
از ستم کردن بر کسی که جز خداوند بزرگ مددکاری ندارد پرهیز کن.

(مصباح الهدی ، چهل حدیث از امام حسین علیه السلام ، حدیث 11)

پدرش ازدواج مجدد کرده بود. شب عروسیِ پدرش خیلی خوشحال بود، می گفت: او مثل اکثر مردها که دوست دارند اجتماع کوچکی را رهبری کنند، دلش می خواهد خانواده ای داشته باشد و بر آن ریاست کند. تا الآن خانواده داشت و رئیسش بود اما بعد از مرگ مادرم، این تشکیلات قاعده ی اصلی اش از بین رفته و پا در هوا معلق است، اما امشب این اجتماع کوچک کامل می شود و پدر بر آن که متشکل از سه دختر و یک زن است ریاست می کند. خوشحال هستم که جمع مان کامل می شود و من به احترام پدرم و به عشق او به این همسر جدیدش می گویم: مادر، هر چند جز مادرم هیچ کسی شایستگی این را ندارد که من به او مادر بگویم.

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۸ ، ۰۱:۴۸
alef sin

قال الحسین علیه السلام:
مَوتٌ فی عزٍّ خَیْرٌ مِنْ حیاةٍ فی ذُلٍّ
مرگ با عزّت از زندگی در ذلّت برتر است.

ثروتمندان معمولا برای خانه های خود کارگرانی را برای تمیز کردن خانه و آشپزی و در یک کلام خانه داری به کار می گیرند. من هم در یکی از این خانه ها کار می کنم؛ خانه ای بزرگ و با صفا در شمال شهر. وارد حیاط خانه که می شوی، سمت راست، باغچه ای است که از دم در ورودی شروع می شود و تا ورودی خانه ادامه دارد و انواع گل نسترن در آن کاشته شده است؛سفید، صورتی، زرد. به فاصله ی دو ماشین سواری پهنِ خارجی؛ از این ماشین هایی که صاحبخانه دارد و نمی دانم اسم شان چیست، همین ماشین هایی که از پژو و سمند کمی عریض تر اند، سمت چپ، باغچه ی دیگری وجود دارد که انواع گل ارکیده و محمدی و گل هایی که نمی شناسم وجود دارند. مسیر ماشین رو هم سقفی از پیچک دارد که مانع رسیدن نور آفتاب به زمین می شود. همیشه که از خانه ام که جنوب شهر و در محله ای تقریبا فقیر نشین است بیرون می آیم، این سوال ذهنم را درگیر می کند که چرا در این کشور همیشه شمال شهر منطقه ی اعیان نشین است؟ و آیا در کشورهای دیگر مثلا کشورهای اروپایی هم ثروتمندان، شمال شهرها زندگی می کنند؟ اما جوابی ندارم که به این سوال ها بدهم و با خودم می گویم: کاش کسی بود که جواب سوال های منِ بی سوادِ از همه جا بی خبر را بدهد. 

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۸ ، ۱۸:۰۴
alef sin

محمّد بن یحیى و أحمد بن محمّد عن محمّد بن الحسن عن القاسم النّهدیّ‌ عن إسماعیل بن مهران عن الکناسیّ‌ عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: 
خرج الحسن بن علیّ‌ علیه السّلام فی بعض عمره-و معه رجل من ولد الزّبیر-کان یقول بإمامته-فنزلوا فی منهل من تلک المناهل-تحت نخل یابس قد یبس من العطش-ففرش للحسن علیه السّلام تحت نخلة و فرش للزّبیریّ‌ بحذاه تحت نخلة أخرى. 
قال فقال الزّبیریّ‌ و رفع رأسه-لو کان فی هذا النّخل رطب لأکلنا منه 
فقال له الحسن-و إنّک لتشتهی الرّطب. 
فقال الزّبیریّ‌ نعم-قال فرفع یده إلى السّماء-فدعا بکلام لم أفهمه-فاخضرّت النّخلة ثمّ‌ صارت إلى حالها-فأورقت و حملت رطبا. 
فقال الجمّال الّذی اکتروا منه-سحر و اللّه 
قال فقال الحسن علیه السّلام ویلک لیس بسحر و لکن-دعوة ابن نبیّ‌ مستجابة-قال فصعدوا إلى النّخلة-فصرموا ما کان فیه فکفاهم. 

 

 

الکافی، کتاب التواریخ، باب مولد الحسن بن علی علیهما السلام، ح4

 

 

امام صادق علیه السّلام فرمود:حسن بن على علیه السّلام سالى براى عمره با مردى از فرزندان زبیر که عقیده به امامتش داشت به سفر رفت و در زیر نخل خرمائى خشک‌بار انداختند،آن نخله از بى‌آبى خشک شده بود، براى حضرت زیر آن نخلۀ خشک و براى آن زبیرى زیر نخلۀ دیگرى برابر آن حضرت فرش انداختند 
امام صادق علیه السّلام فرمود:آن زبیرى سر برداشت و گفت:اگر این نخله رطبى داشت ما از آن مى‌خوردیم،امام حسن به او فرمود:تو میل رطب دارى‌؟زبیرى گفت:آرى،زبیرى گفت:آن حضرت دست به آسمان برداشت و سخنى گفت که من آن را نفهمیدم آن نخله سبز شد و به حال آمد و برگ کرد و رطب آورد،جمّالى که شتر از او کرایه کرده بودند گفت:به خدا جادو است. 
امام حسن علیه السّلام به او فرمود:واى بر تو جادو نیست ولى دعاى مستجاب پسر پیامبر است،گوید:از نخل بالا رفتند و آنچه رطب داشت چیدند و براى آنها کافى بود.

 

 

أعزیکم بذکری استشهاد الإمام حسن بن علی المجتبی علیه السلام

سالگرد شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام را خدمت شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض می کنم.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۸ ، ۲۱:۴۱
alef sin

این سوال تمام فکر و ذهنم را به خود درگیر کرده بود، آنقدر که یک روز تصمیم گرفتم با خدا چند کلمه ای صحبت کنم، چند کلمه فقط. به او گفتم:
من تا همین لحظه که با تو دارم صحبت می کنم قهر بود و سرِ جنگ داشتم و صلح موقتی مان هم فقط برای آرامشم بود. اما الآن سوال من از تو این است: تو که خالق ما هستی، آیا فصل آخر زندگی ما مخلوقات تو نابودی است، یا اینکه این راه ادامه دارد تا به نقطه ای برسیم که ذهن بشر از درک آن عاجز است؟
من می دانم که ممکن نیست تو بیایی و جوابم را بدهی، اما یک نشانه ای، علامتی برایم نمایان کن که به جوابم برسم.
این را هم بگویم: از تو هیچ خواهشی ندارم که این کار را بکنی، خواستی راهنمایی کن، نخواستی نکن.
این تمام صحبتم با خدا بود. من گفتم و منتظر نشانه نشستم. اعتراف می کنم: با اینکه با او بد حرف زدم، اما خیلی زود جوابم را داد؛ چند روز بعد که داشتم از اداره بر می گشتم، رادیو را روشن کردم. یک آخوند داشت صحبت می کرد. می خواستم موج رادیو را عوض کنم که این جمله را شنیدم: نشانه در خود تو است، آیه تو هستی. از عوض کردن موج منصرف شدم و در عوض صدای رادیو را بلند کردم: این آقایی که سوال می کند به چه دلیل خلقت خداوند هدف دار است و او حکیم است؟ اگر دقت کند جواب این سوال را در خود می یابد. آیا ما انسان ها برای کوچک ترین رفتار و ریزترین حرکت هایمان به دنبال هدف نیستیم؟ صبح از خواب بلند می شویم، چرا؟ برای اینکه برویم دنبال روزی مان. کار می کنیم به چه دلیل؟ به این علت که پول در بیاوریم و زندگی راحت را تجربه کنیم. دوست پیدا می کنم، دنبال هم صحبت می گردیم، برای چه؟ به این دلیل که تنها نباشیم و فشارهای روانی و عصبی تنهایی ما را از پا در نیاورد. ببینید! وقتی ما خودمان برای لحظه لحظه ی زندگی مان به دنبال هدف و دلیل هستیم، آیا کسی که این جهان به این بزرگی را خلق کرده است هدفی از این کار ندارد؟ اگر هدفی نداشت و کارهای او بر اساس حکمت نبود چگونه به ما این توانایی را داد که حکیمانه و هدفمند زندگی کنیم؟ بنابراین می گوییم: نشانه در خود ما است...
بقیه ی صحبت هایش را نشنیدم، نمی خواستم بشنوم چون به این فکر می کردم که با کسی که عمری قهر کرده بودم و او را با کارهایم ناراحت و خشمگین کرده بودم، لحظه ای صحبت کردم و از او راهنمایی خواستم، جوابم را داد با آنکه این قدرت را داشت که من را نابود کند.

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۸ ، ۱۶:۲۹
alef sin

این تفکرات از نظر شما و یا هر کس دیگری قطعا وحشیانه است. گاهی که با خودم خلوت می کردم، از خودم بابت این تفکرات گاه گاهی خجالت می کشیدم؛ مثلا من خودم را آزاد اندیش می دانستم و خودم را نباید در قید و بند تحجر و افکار متحجرانه قرار بدهم. اما چه می شود کرد که در این زمانه آدم های زیادی دیدیم و البته خواهیم دید که ژست روشنفکری به خود می گیرند و جز افکار شیطانی و وحشیانه و یا حیوانی چیزی در بساط ندارند اما چون این افکار را با شکل و شمایل فلسفه و شبه آن مطرح می کنند، از سوی دیگران مورد پذیرش قرار می گیرند و حتی گاه توسط آنها به اجرا در می آید. تفکر فاشیستی و یا تمایل به نازیسم آیا جز خوی حیوانی و درندگی که بر اساس برتری نژاد است، چیز دیگری دارد؟ آیا این تفکر در دنیا پیروانی ندارد؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۸ ، ۱۸:۲۲
alef sin