آیاسار

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نویسندگان

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

و قال فی خطبة له علیه السلام:

 *إِنَّمَا مَثَلِی بَیْنَکمْ کمَثَلِ السِّرَاجِ فِی الظُّلْمَةِ یَسْتَضِی‏ءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا.* 

نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خطبه 187

حضرت در ضمن خطبه ای فرمودند:

 *همانا من در میان شما چونان چراغ درخشنده در تاریکى هستم، که هر کس به آن روى مى آورد از نورش بهرمند مى گردد.* 

 

 

روى عطاء، عن عبد الله بن شداد بن الهاد قال: وددت أن أترک فأحدّث بفضائل علیّ بن أبی طالب ع یوماً إلى اللیل و أنّ عنقی هذه ضربت بالسیف . قال: فالأحادیث الواردة فی فضله لو لم تکن فی الشهرة و الاستفاضة و کثرة النقل إلى غایة بعیدة لانقطع نقلها؛ للخوف و التقیة من بنی مروان مع طول المدّة و شدّة العداوة .
و لولا أنّ للّه -تعالى- فی هذا الرجل سرّاً یعلمه من یعلمه لم یرو فی فضله حدیث، و لا عرفت له منقبة.

شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج4، ص 73، الناشر: مکتبة آیة اللّه المرعشیّ النجفیّ

عبد اللّه بن شداد هاد گوید: دوست می داشتم که رها می شدم و فضائل علی (علیه السلام) را از روز تا شب روایت می کردم تا اینکه گردنم با شمشیر زده می شد.
و گفت: روایاتی که در فضیلت او وارد شده است اگر از نظر شهرت و استفاضه و زیاد نقل شدن به نهایت زیاد نبود، نقل کردن شان به دلیل ترس و تقیه از بنی مروان با وجود حکمرانی طولانی شان و دشمنی شدیدشان، قطع می شد.
و اگر خداوند متعال در این مرد رازی قرار نمی داد که آن کسانی که می دانند(آن راز چیست) می شناسند، در فضیلت او حدیثی نقل نمی شد و منقبتی برای او شناخته نمی شد.


أعزّیکم بذکری استشهاد الإمام أمیر المؤمنین علیّ علیه السلام وألتمسکم الدعاء.

سالروز شهادت امام علی علیه السلام را خدمت شما تسلیت عرض می کنم. التماس دعا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۰۵
alef sin

وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ
ﻭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺟﺰ ﺁﻧﭽﻪ ﺗﻠﺎﺵ ﻛﺮﺩﻩ [ ﻫﻴﭻ ﻧﺼﻴﺐ ﻭ ﺑﻬﺮﻩ ﺍﻱ ]ﻧﻴﺴﺖ.

(النجم/ 39)

چند ماجرا:

یک:
بعد از دو روز وارد قسمت مدیریت وبلاگم می شوم و طبق معمول نه نظر جدیدی، نه دنبال کننده ی تازه ای، مثل همیشه پاکِ پاک، البته به جز وبلاگ هایی که دنبال می کنم که مدام مطالب جدید، جایگزین مطالب قبلی می شوند.
روی یکی از مطالب کلیک می کنم؛ وبلاگی با زمینه ی سیاه و عکس پروفایل چهره ای که دود سرتاسر فضای دور و برش را پر کرده است.
عنوان مطلب: تاریکی این روزهای من
متن مطلب: تلاطم دریای زندگی من از امواج کوچکی شروع شده بود اما این روزها به سونامی تبدیل شده است و تمام من و هر آنچه دارم را با خود می برد.
من باکی ندارم از بردن، از رفتن، که در این دنیای مرده ها من همچون دیگران بی روح زاده شدم.
پ ن 1: فاز سنگین، اهلش نیستی نخون، معذرت خواهی ام نمی کنم.
پ ن 2: تو این دنیای مسخره با آدمای مسخره تر و بدبیاری و شانس نداشتن فقط ترسه که نگهم داشته از رفتن.
پ ن 3: لعنت به ترس، لعنت به دنیا، لعنت به شانس نداشته.

از فاز سنگین وبلاگ دست می کشم و از تاریکی آن فرار می کنم و عطای دیدن دیگر مطالب را به لقایش می بخشم.


دو:
الف -الو، سلام.
ب- سلام
الف- خوبی؟ چه خبرا؟ چه میکنی؟
ب- سلامتی، ممنون، خبری نیست، تو چه خبرا؟ چه میکنی؟
الف- مام هستیم، خبری نیست.
ب- کار و بار؟
الف- زیاد خوب نیست. میدونی که من چند وقت بیشتر اینجا نیستم، پولمو که جمع کنم میزنم تو کاری که دوست دارم.
ب- تو میتونی، فقط تلاشتو بکن، ان شاءالله که میشه.
الف- نه میدونی: کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت، به ما که رسید قلم از دستش افتاد و گفت: تو برو بشو اسیر سرنوشت.
ب- از این فازای الکی بر ندار برا ما، تلاشتو بکن ان شاءالله که موفق میشی.
الف- نــــــه خب، من تلاشمو میکنم، ولی میدونی، واقعیت همینه که گفتم، شونه ی من مثل سنگِ زیر آفتاب سخت و سفت و داغ و بی دونه است، هیچ پرنده ی شانسی نمیشینه روش.


سه:
ساعت شش بعد از ظهر از خواب بیدار شده بود. از مادرم پرسیدم: ساعت چند خوابید؟
- ساعت هفت صبح امد خونه، همون موقع خوابید.
با موهای ژولیده و قیافه ی ناراحت و گرفته از مادرم پرسید: ناهار چی داریم؟
- بادمجون و گوجه سرخ کرده با سبزی خوردنی.
- اینم شد غذا؟ مرغی، قیمه ای، قرمه سبزی. این چه کوفتیه میذاری جلوم؟! حالم بهم خورد اه.
با این جمله سینی را با پایش هل داد و از خود دور کرد و بلند شد که لباس بپوشد بیرون برود.
نگاهی به مادرم می اندازم و او برای اینکه جر و بحثی پیش نیاید و سر و صدایی راه نیفتد نگاهم را با نگاهی غمبار جواب می دهد.
شلوار جینِ آبی رنگ و کمی تنگ خود را پوشیده بود و سعی می کرد سر پر مویش را از یقه ی تی شرتش بیرون بیاورد. در این حال به غر زدنش ادامه داد و گفت: من شانس ندارم که، اگه شانس داشتم مثل تخم مرغ شانسی که دست یک بچه ی ندار افتاده باشه و فکر می کرد حداقل اندازه ی پولش چیزی به دست میاره و آخر سر یه لواشک و یه شکلات نصیبش شده، تو یه خونواده ی ندارِ سبزی خور با یه لونه اندازه ی قوطی کبریت به دنیا نمیومدم.
خدایا! این همه پولدارِ خوشکل تو این شهر هست که هم پول دارن، هم خوشکلن، چی می شد منم میدادی به همچین خونواده ای که هم پول داشته باشم، هم این دماغ درازی که اگه خرطوم فیل نباشه قطعا دماغ مورچه خواره نداشتم؟
گندش بزنن این شانسو.
این جمله آخری را گفت و دستی به موهایش کشید و در خانه را محکم کوبید و رفت.


چهار:
بعد از چند سال دیدمش؟ اگر اشتباه نکنم بعد از دو سال. شاید زمان زیادی باشد برای ندیدن عمویم اما قطعا زمان خیلی کمی است برای این همه تغییر؛ از آن صورت گوشتی و بدن گنده با شکمی که کمی برآمده بود، دو گونه ی استخوانی و چشم های تو رفته ی دور کبود باقی مانده بود و هیکل چهار شانه ی آب رفته ای که استخوان های شانه مثل شاخه های درختی به دو طرف کشیده شده بودند و پیراهنی که به تن زار می زد و شلواری که مدام آن را بالا می کشید.
- چی شده یادی از عموت کردی؟ راه گم کردی یا امروز آفتاب از مغرب طلوع کرده؟
- عموجان! اگه ناراحتی بلند شم برم.
- هه! بعد دو سال یادی از عموت کردی، حالا میخوای ناراحت نباشم و میخوای بری؟ نه کجا میری عمو! تازه اومدی.
حرفی نمی زنم چون احساس می کنم حق دارد، هر چند او هم در این دو سال خبری از من نگرفته است، امّا این کوچک تر است که باید به دیدار بزرگتر برود.
- آهای زن! چایی چی شد پس؟!
- زحمت نکش عمو، اومدم خودتونو ببینم
- نترس عمو! چایی مون بی نمکه، نمک گیرت نمیکنه
- زبونت هنوزم تیز و زهر داره
- آره عمو! این زهرماری همه چیزمو ازم گرفت جز زبون زهر دارم که تیزتر و تندترش کرده.
آهای زن! کجا موندی پســـ.
زن عمویم با چادری کهنه تر از لباس شوهرش، سینی زنگ زده ای به دست با سه استکان چایی پر رنگ و قندون سفید رنگ بدون در نشست، کمی احوال پرسی کرد و ساکت شد.
- آره عمو! این زهرماری از بد بیاریه. من نه از خونواده شانس آوردم، نه از رفیق.
زن عمو با شنیدن این جمله لب هایش را گاز گرفت اما حرفی نزد.
- عمو! شانس تو زندگی خیلی مهمه. ببین من که میگم از رفیق شانس نیاوردم برا اینه که رفیق منو انداخت تو این راه، دو-سه باری هم که رفتم کمپ باز رفیق منو کشوند تو این راه. تو زندگیت حواست باشه از رفیق شانس بیاری.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۸:۲۶
alef sin

ورُوی أنّ أمیرَ المؤمنین علیه السلام سَهِر تلک اللیلة ، فاکثر الخروج والنظر فی السماء وهو یقول : « واللّه ما کَذَبْتُ ولا کُذِبْتُ ، وإنّها اللیلة التی وُعِدتُ بها » ثمّ یعاود مضجعه ، فلمّا طلع الفجر شدّ ازاره وخرج وهو یقول:

أُشدُدْ حَیازِیمَک للموت /// فإن الموتَ لاقیک

ولاتجْزَع من الموت /// إذا حلّ بوادیک

الإرشاد، الشیخ المفید، ج1، ص17، الناشر: مؤتمر الشیخ المفید، الطبعة الأولی، 1413 ق، قم

روایت شده است که امیر المؤمنین علیه السلام آن شب (شب ضربت خوردن) را تا صبح بیدار بود، و زیاد بیرون( به حیات) می رفت و آسمان را نگاه می کرد و در این حال می گفت: به خدا قسم نه دروغ گفتم و نه به من دروغ گفته شده است، این همان شبی است که به من وعده داده شده بود.
پس از آن به رختخواب بر می گشت، و هنگامی که فجر طلوع کرد لباسش را پوشید و بیرون رفت در حالی که می گفت:
برای مرگ آماده باش /// که مرگ قطعا با تو رو در رو می شود
و از مرگ شکایت نکن /// هنگامی که به کوی تو آمد

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۳۶
alef sin

 

#مقاله: #علم_امام به #شهادت و#شبهه ناسازگاری آن با #عصمت

نویسندگان: #علی_ربانی_گلپایگانی و #محسن_رحمانی_زاده

یکی از مباحث مهم که موجب سوال، #شبهه و هجمه علیه #مذهب #تشیع شده، بحث #علم #امام به زمان و مکان #شهادت خود و در نتیجه ناسازگاری #عصمت با دستور #قرآن مبنی بر عدم انداختن خود در هلاکت و قبح عقلی این عمل است.
مقاله ی فوق الذکر پس از تقسیم #روایات دال بر علم امام به زمان و مکان شهادت خود به دوسته ی عام و خاص(که این قسم به نوبه ی خود به دو دسته ی تمام ائمه و امام خاص تقسیم می شوند)، ابتدا به بررسی سندی و دلالی(محتوایی) سیزده #روایت از روایات خاص پرداخته و پس از آن به جواب های علمای #شیعه به این شبهه پرداخته است.
این جواب ها به صورت تیتروار عبارت اند از:

1- عدم علم تفصیلی امام به تمام امور

2- مکلف بودن به #صبر با وجود علم تفصیلی امام به تمام امور

3- تکلیف آور نبودن #علم غیر متعارف(مقصود علمی است که از طریق #غیبی به دست می آید)

4- عدم شمول حکم گناه و قبح عقلی القاء در #تهلکه نسبت به #مرگ در راه #خدا

5- عدم شمول #گناه و قبح عقلی در صورت مترتب شدن فایده ای مهم تر بر مرگ و شهادت انسان

6- احتمال حاصل شدن #بداء و تغییر در زمان و مکان شهادت.

مؤلفین بر برخی از این جواب ها اشکال کرده و برخی دیگر را پس از جواب به بعضی اشکالات مطرح شده، پذیرفته اند.

لینک دانلود مقاله:
http://www.kalamislami.ir/article_104160.html

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۴:۰۲
alef sin

سیب زمینی گران می شود، بازار دست چند نفر است
لیمو شیرین و لیمو ترش گران می شود، بازار دست چند نفر است
پیاز گران می شود، بازار دست چند نفر است
پراید گران می شود، بازار دست چند نفر است.
از سلطان شکر و سکه و ارز و کالای پزشکی رسیدیم به مجموعه ی چند نفره که در هر غائله ی گفته می شود: دست چند نفر است.
عجیب نیست فردا پس فردا این نسبت تصاعدی از یک نفر به چند نفر، به چند مجموعه و تشکل برسد و آخر سر کل مردم ایران مقصر شناخته بشوند و مسبب تمام گرانی ها مردم اعلام شوند و به عنوان متهم و مجرم باید بازخواست شوند.
آقایان! چند سوال:
آیا این چند نفر را می شناسید یا نه؟
اگر نمی شناسید، چرا اعلام می کنید چند نفر؟ اگر می شناسید چرا معرفی شان نمی کنید؟
دلیل معرفی نکردن چیست؟ از آنها می ترسید یا با آنها هم دست هستید؟ اگر هم دست هستید که وای به حال که رفیق قافله شریک دزد است و اگر می ترسید همچنام وای به حال ما که یک عده ترسو مسئولیت اداره ی جامعه را به دست گرفتند.
البته احتمال سومی هست که بحث بود و نبود عرضه و توان مدیریتی است که اگر ندارید چرا خود را برای تصدی مسئولیت مطرح کردید؟
گزینه ی چهارم را هم فراموش نکنیم که عبارت است از همه ی گزینه ها!!!
آقایان! داد و فریاد نکنید بیخود و بی جهت به این وزیر و آن وزیر نامه و تلفن نزنید و دستور ندهید که بروند بررسی کنند ببینند علت گرانی چیست؟ چون این حرف ها و داد و قال ها سیاه بازی ای بیش نیست که هر چند وقت یک بار راه می اندازید و پس از آن چشم در چشم مردم می گویید: من صبح جمعه بیدار شدم، دیدم گران شده است!!!
راستی!! برای تان پیشنهاد تازه ای دارم که در انداختن تقصیرات به گردن مردم کمی تاخیر ایجاد می کند؛ آن هم اینکه مرحومه ی مغفوره ی شادروان، که یادش گرامی باد و نامش پر آوازه، مه لقا خانِم را به کمک بطلبید و از این بعد شما بگویید:
کی پیاز را گران کرد؟
ما بگوییم: مه لقا خانِم.
- کی پراید را گران کرد؟
- مه لقا خانِم
- کی حبوبات را گران کرد؟
- مه لقا خانِم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۲:۴۹
alef sin

قال الإمام أبو محمّد الحسن المجتبی علیه السلام:

 

*الخیر الذی لا شرّ فیه: الشکر مع النعمة والصبر علی النازلة.*

 

تحف العقول، ابن شعبة الحرّانی، صفحه 166، الطبعة السابعة، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت-لبنان

امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند:

*خیری که در آن شرّی نیست عبارت است از: شکر کردن به هنگام نعمت و صبر کردن بر بلا.*

 

​​​​​​سه کتاب به زبان عربی:

کتاب الإمام الحسن بن علی ع ، شجاعة ، قیادة ، وحکمة سیاسیة
http://alfeker.net/library.php?id=1773

کتاب صلح الإمام الحسن ع بین الواقع وظلم التأریخ، دراسة تحلیلیة
http://alfeker.net/library.php?id=2458

کتاب الإمام الحسن ع فی مواجهة الانشقاق الأموی
http://alfeker.net/library.php?id=2451

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۳۹
alef sin