آیاسار

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مرگ» ثبت شده است

این شبه داستان نه داستان است و نه به هیچ وجه تاریخ!!!

 

جوانک سیاه پوست که بَکر نام دارد و غلام مالک است خود را به ارباب خویش می رساند و با تنی سخت عرق کرده و نفس زنان می گوید: ارباب! ارباب! دارند می آیند. من صدای سم اسبان زیادی شنیدم. دارند می آیند.
با شنیدن این خبر ولوله ای در قبیله می افتد، زنان نگرانی خود را فریاد می زنند و اشکِ ترس از چشم سرازیر می کنند. کودکان از گریه های مادران ردّ ترس از مرگ و آینده ای نامعلوم را خواندند و به رنگ آن درآمدند و جیغ شکنان و فریاد زنان خود را در آغوش مادر خود انداختند.
مالک که به دیواره ی چاه تکیه داده بود، با شنیدن خبر سر به زیر انداخت و به فکر فرو رفت.
جوانی به او نزدیک شد و گفت: به چه فکر می کنی، شیخ؟! چرا زکات را به آنها نمی دهی و خود و ما را از این رنج کشنده و عذابِ انتظارِ مرگی که خود خریدار آن هستیم رها نمی کنی؟
مالک رو به جوان گفت: ابا منصور! تو از جنگ، ترس به دل داری که از همین الآن خود را مرده می بینی.
چشم های ابو منصور از این سخن دردناکِ مالک بیرون زد و در حالی که رگ های گردنش متورم شده بود و با دست روی آن می زد به او گفت: شیخ مالک! تو مالکِ این گردن، شمشیرت را بیرون بیاور و آن را بزن، مرد نیستم اگر اعتراضی کنم. من از مرگ می ترسم؟ من از مرگ مــی تــرســـــم؟ من اگر از مرگ می ترسیدم هنگامی که قبیله ی بنی صریف به قبیله ی ما حمله کرد و خواست هر آنچه داریم با خود ببرد و مردان را بکشد و زنان را به کنیزی ببرد، شمشیر به دست نمی گرفتم و فرار می کردم، اما نکردم، فرار نکردم شیـــــخ.
مالک همچنان آرامش خود را حفظ کرده بود و به جوان گفت: پس حرف از عذابِ انتظارِ مرگ به زبان نیاور مَرد.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۸ ، ۰۷:۵۸
alef sin

درد آدم ها نشانه است٬ نشانه ای از کمبود٬ از نقص٬ زنگ خطری است مبنی بر وجود بیماری و هشداری است برای نیازمندی به درمان.

درد با این نگاه و از این زاویه٬ نعمت است٬ خیر است و خوبی.

اما امان از بیماری بدون درد٬ بدون آن که بدانی زمینت می زند... .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۵۶
alef sin