آیاسار

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نویسندگان

۵۳ مطلب با موضوع «نگاشته» ثبت شده است

قال الإمام أبو محمّد الحسن المجتبی علیه السلام:

 

*الخیر الذی لا شرّ فیه: الشکر مع النعمة والصبر علی النازلة.*

 

تحف العقول، ابن شعبة الحرّانی، صفحه 166، الطبعة السابعة، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت-لبنان

امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند:

*خیری که در آن شرّی نیست عبارت است از: شکر کردن به هنگام نعمت و صبر کردن بر بلا.*

 

​​​​​​سه کتاب به زبان عربی:

کتاب الإمام الحسن بن علی ع ، شجاعة ، قیادة ، وحکمة سیاسیة
http://alfeker.net/library.php?id=1773

کتاب صلح الإمام الحسن ع بین الواقع وظلم التأریخ، دراسة تحلیلیة
http://alfeker.net/library.php?id=2458

کتاب الإمام الحسن ع فی مواجهة الانشقاق الأموی
http://alfeker.net/library.php?id=2451

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۳۹
alef sin

عَنْ زُرَارَةَ قَال:َ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): اعْرِفْ إِمَامَکَ فَإِنَّکَ إِذَا عَرَفْتَهُ لَمْ یَضُرَّکَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ

الغیبة، محمّد بن إبراهیم النعمانیّ، ج1، ص 329، باب 25، ح1

امام صادق علیه السلام فرمودند: امام خودت را بشناس چرا که اگر او را شناختی پیش آمدن این امر(ظهور وبرپایی دولت اهل بیت علیهم السلام) یا به تاخیر افتادنش به تو ضرری نمی رساند.

أهنّی وأبارک لکم مولد الامام المهدی علیه السلام حجّة الله علی العالمین وبقیّته فی أرضه وذخیرته فیها الذی یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً.

میلاد امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف را تبریک عرض میکنم.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۳۲
alef sin

عن علیّ بن أبی طالب (علیه السلام)، قال: قال رسول اللّه (صلّی اللّه علیه وآله) یوم فتحت خیبر: «لو لا أن یقول فیک طوائف من أمّتی ما قالت النصارى فی عیسى بن مریم، لقلت الیوم فیک مقالاً لا تمرّ على ملأ من المسلمین إلّا أخذوا من تراب رجلیک و فضل طهورک لیستشفوا به و لکن حسبک أن تکون منّی وأنا منک ترثنی و أرثک و أنت منّی بمنزلة هارون من موسى، إلّا أنّه لا نبیّ بعدی...».

کفایة الطالب فی مناقب علیّ ابن أبیطالب، محمّد بن یوسف الکنجیّ الشافعیّ، ج1، ص 264

امام علی علیه السلام فرمود: پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله روزی که خیبر را فتح کردم، فرمود: اگر نبود که عدّه ای از امّت من نسبت به تو آن می گفتند که مسیحیان نسبت به عیسی گفتند، سخنی در حق تو می گفتم که بر گروهی از مسلمانان نمی گذشتی مگر آنکه خاک قدم هایت و اضافه ی آب وضویت را برای شفا برمی داشتند. اما همین تو را بس که تو از من هستی و من از تو، از من ارث می بری و از تو ارث می برم، وجایگاه تو نسبت به من جایگاه هارون نسبت به موسی است، جز اینکه پیامبری بعد از من نیست... .


أهنّی وأبارک لکم مولد هارون النبیّ ووصیّه وباب مدینة علمه، یعسوب الدین وقائد الغرّ المحجّلین وأمیرالمؤمنین، صهر الرسول وزوج البتول، أبی الریحانتین وأبی الزینبین، اسد اللّه الغالب وغالب کلّ غالب الإمام علیّ بن أبی طالب علیه أفضل الصلاة والسلام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۸ ، ۲۲:۵۳
alef sin
  • قال أبو جعفر محمّد بن علیّ الجواد علیه السلام:
  • مَنِ اسْتَغْنی بِاللهِ إفْتَقَرَ النّاسُ إلَیْهِ، وَ مَنِ اتَّقَی اللهَ أحَبَّهُ النّاسُ وَ إنْ کَرِهُوا.
  • [بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۷۹، ح ۶۲]
  • هر که خود را به وسیله خداوند بی نیاز بداند مردم محتاج او خواهند شد و هر که تقوای الهی را پیشه خود کند خواه ناخواه، مورد محبّت مردم قرار می گیرد گرچه مردم خودشان اهل تقوا نباشند.

 

 

  • أهنّی وأبارک لکم مولد الإمام محّمد بن علیّ الجواد علیه السلام وأسأل اللّه بحقّه أن یدفع عنّا وعنکم کلّ شرّ ومرض وأن یشفی کلّ مریض وأخصّ بالذکر المبتلین بهذا الفایروس من أیّ دیانة ومذهب.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۸ ، ۱۹:۱۳
alef sin

عَنِ الْإِمَامِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام عَنْ آبَائِه علیهم السلام عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: عَلَیْکُمْ بِالْوَرَعِ فَإِنَّهُ الدِّینُ الَّذِی نُلَازِمُهُ وَ نَدِینُ اللَّهَ تَعَالَى بِهِ وَ نُرِیدُهُ مِمَّنْ یُوَالِینَا لَا تُتْعِبُونَا بِالشَّفَاعَةِ.

وسائل الشیعة، کتاب الجهاد، أبواب جهاد النفس، باب وجوب الورع، ح21

امام هادی علیه السلام به نقل از پدران خود، از امام صادق علیه السلام فرمود: با ورع و باتقوا باشید که این ورع و تقوا همان دینی است که همواره ما ملازم آن هستیم و پایبند به آن می باشیم و از پیروان خود نیز می خواهیم که چنین باشند. از ما [با عدم رعایت تقوا] شفاعت نخواهید و ما را به زحمت نیندازید.

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۳۴
alef sin

 عن علیّ‌[علیه السّلام]قال: سمعت النّبیّ‌ صلّى اللّه علیه [وآله] یقول: إذا کان یوم القیامة، نادى مناد من وراء الحجب:«یا أهل الجمع غضّوا أبصارکم عن فاطمة بنت محمّد حتّى تمرّ».
المصدر: فضائل فاطمة الزهراء، الحاکم النیسابوری، صص 38-39، ح 4

امام علیّ علیه السلام فرمود: شنیدم پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله را که می فرمود: هنگامی که روز قیامت شود، منادی از پشت حجاب ها ندا دهد: ای جماعت چشم فرو بندید از فاطمه دختر محمّد صلّی اللّه علیه و آله تا آنکه بگذرد.

چند نکته:
1- مولف منبع فوق ابو عبداللّه محمّد بن عبداللّه حاکم نیشابوری، یکی از علمای برجسته اهل تسنن است که در حدیث و علوم مرتبط با آن به مرتبه ای رسیده است که به او لقب حاکم داده اند که یکی از القاب والا در علوم حدیث است.
معروف ترین تألیف او «المستدرک علی الصحیحین» است که در آن روایاتی را که بر اساس شرط های صحت حدیث نزد محمد بن اسماعیل بخاری و مسلم بن حجاج قشیری، صاحبان مهم ترین کتب روایی اهل تسنن، صحیح اند، ذکر کرده است. از جمله احادیث مذکور در المستدرک دو حدیث مهم «طیر مشوی» و «مدینة العلم» است که بر اساس این دو حدیث او را متهم به تشیع و رافضی بودن، کردند.

کتاب «فضائل فاطمة الزهراء» سلام اللّه علیها را «علیّ رضا بن عبداللّه بن علیّ رضا»، یکی از سلفی ها(وهابی ها) تحقیق کرده است که ناصبی بودن آنها به معنای انکار فضایل اهل بیت علیهم السلام، برای هر کسی که با این مذهب آشنایی دارد، کاملا آشکار و واضح است.
محقق کتاب احادیثی را از جمله حدیث فوق تضعیف می کند، لکن تضعیفات این افراد که متاسفانه کتاب های زیادی را تحقیق کرده اند قابل اعتماد و اعتنا نیست، چرا که حب و بغض در آن به شدت دخیل است.
یک نمونه از تضعیفات بی حساب و کتاب آن است که ذیل روایت 59 صفحه 63، عبارتی را از شمس الدین ذهبی نقل می کند که «اسماعیل و شیخه و عاصم ضعّفوا، و الحدیث منکر من القول یشهد القلب به»! (اسماعیل و شیخ او و عاصم(سه راوی مذکور در سند حدیث) تضعیف شدند و حدیث، سخن منکَری است که قلب به (منکر بودنش) شهادت می دهد).
و محقق این عبارت را تایید می کند.
این حرف ذهبی -که بعضا ذیل احادیث فضیلت دیده می شود- حداقل دو سوال را در ذهن بر می انگیزد:
الف- بر فرض که این سه راوی ضعیف باشند، حدیث جعلی نمی شود چرا که وضع و جعل ملاک های خاص خودش را دارد، و کدام یک از این ملاک ها اینجا وجود دارد؟
این راویان نهایتا ضعیف اند نه جاعل.
ب- اینکه قلب شهادت می دهد، مگر قلب ملاک است در تضعیف و تصحیح؟ قلبی که بنا دارد فضایل اهل بیت علیهم السلام را انکار کند، شهادتش در مورد فضایل کجا اعتبار دارد؟ چرا قلب ذهبی و امثال او فقط در مورد احادیث فضائل به تکاپو می افتد که شهادت بدهد؟ اگر این دسته می گفتند: عقاید و باورهای مان چنین شهادت می دهد، باور پذیرتر بود.

علاوه بر این کتاب، این روایت در کتاب های دیگر اهل تسنن از جمله فضائل الصحابة احمد بن حنبل، المستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوری، المعجم الأوسط و المعجم الکبیر طبرانی، دلائل النبوة و فضائل الخلفاء الاربعة و غیرهم، و معرفة الصحابة ابو نعیم اصفهانی و الشریعة آجری و غیره آمده است.( به این لینک مراجعه شود  https://b2n.ir/absarakom ).
ای کاش کسی یا کسانی پیدا شوند که در برابر کاری که وهابی ها با میراث روایی اسلام می کنند و بر اساس امیال خود به تصحیح و تضعیف روایات می پردازند، به تحقیق کتاب های روایی با قلمی عالمانه و محققانه و به دور از تعصب اقدام کنند تا بیش از این شاهد از بین رفتن این میراث گرانبها نشویم.

 

 

2- شبیه متن این حدیث در مجامع روایی شیعه نیز ذکر شده است که از آن جمله می توان به کتاب امالی شیخ صدوق ج1، ص 69- 70، ح 36 و کتاب عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 2، ص 32-33، ح 55 اشاره کرد.

3- دستور از پشت حجاب ها و سرا پرده بی شک دلیل بر عظمت و بزرگی حضرت زهرا سلام اللّه علیها است، که هر چشم پاک و ناپاکی به ایشان نیفتد.

4- از این روایت نیز می توان استفاده کرد که دستور به مومنین و مومنات مبنی بر فرو بستن چشم ها در برابر همدیگر، علاوه بر اینکه موجب آرامش روانی جامعه است، برای تعظیم و بزرگ شمردن آنها نیز می باشد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۸ ، ۰۰:۵۷
alef sin

وَ قَالَ (علیه السلام):
الْغِنَى فِی الْغُرْبَةِ وَطَنٌ وَ الْفَقْرُ فِی الْوَطَنِ غُرْبَةٌ.
و درود خدا بر او، فرمود:
ثروتمندى در غربت، چون در وطن بودن، و تهیدستى در وطن، غربت است.

نهج البلاغه(ترجمه دشتی)، حکمت 56

-زن! یک استکان چایی بده دست ما.
صدای فریدون است که تا طبقه ی بالا تند و تیز و بی اجازه می آید و پشت بندش بوی سیگاری است که قافیه را به صدا باخته است و نفس نفس زنان وارد اتاق می شود. حتمی لباس همیشگی اش را پوشیده: پیراهن سیاه آستین بلندِ گشاد با رگه های سفیدِ عرق بدنش و شلوار سفیدِ دم پا گشاد با گُله به گُله لکه های رنگارنگ روی آن.
از اتاق می زنم بیرون پیش از آنکه دود سیگار دو دستش را بیندازد روی گردنم و محکم فشارم دهد و خفه ام کند.
به حیاط خانه که می رسم سلامی به فریدون می دهم که لبِ پنجره نشسته است و چایی را هورت می کشد.
او سری تکان می دهد و رو به همسرش می گوید:
ببینم زن! چه خبر؟ امروز کسی سراغ ما را نگرفت؟
صدای همسرش همیشه پاورچین پاورچین و آرام، درِ گوشم را می زند و گاهی مجبورم کمی بیشتر دقت کنم تا صدایش را بشنوم، اما این دفعه انگار که کمال همنشین در او اثر کرده باشد، با صدایی به بلندی صدای شوهرش گفت:
آخر مرد! چه کسی سر قبر تو قرار است فاتحه بخواند که حالا بخواهد در خانه ات را بکوبد؟! کلون این خانه را جز منیژه و شهلا برای غیبت و دوست های گور به گوریِ این پسرِ دانشجو برای درس، کسی نمی زند.
جمله ی آخری را سعی کرد آرام بگوید اما طوفان به پاشده از رگبار کلماتش مهلت کم کردن صدایش را نداد. فریدون حتما لبخندِ بی خیالی و شانه بالا انداختنم را دید و در جواب همسرش می گوید:
راست می گویی زن! ما گور نداریم که کفن داشته باشیم و الا این همه عمو و عمه و خاله و دایی و جک و جانورهایی از طایفه ی خودمان در شهر هستند که خبری از ما نمی گیرند. خدا کند فردا اگر مُردیم جنازه مان روی زمین نماند.
من بلند شدم بروم اتاق که فریدون داد زد:
های پسر! تو امروز و فردا می روی شهر خودت اما مدیون من هستی که تا قبل از آن روز اگر من مردم جنازه ام را روی زمین بگذاری.
به او گفتم: ان شاءالله عمر طولانی داشته باشید آقا فریدون.
-پسر! مرگ، دوای درد است وقتی غربتِ نداری به جانت می افتد.
انگار دست های زمخت و ناخن های تیز و بلندِ دود سیگار بهتر از تلخیِ زهرِ مکالمه ی فریدون و همسرش است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۸ ، ۰۱:۵۵
alef sin

وَ قَالَ (علیه السلام):
الدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِیهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ فِیهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا.
و درود خدا بر او، فرمود:
دنیا گذرگاه عبور است، نه جاى ماندن، و مردم در آن دو دسته اند: یکى آن که خود را فروخت و به تباهى کشاند، و دیگرى آن که خود را خرید و آزاد کرد. 

نهج البلاغه(ترجمه دشتی)، حکمت133


- گوسفندی داشتم لاغر مردنی، وزنش خیلی بخواهد بشود پنج کیلو، روی دستم مانده بود و باید یک طوری آبش می کردم. چاره ای نداشتم جز اینکه بستمش به علوفه و آب. دو-سه روز فقط می خورد و می خوابید. آخرش هم قربان خدا بشوم یک آدم ساده لوحی آمد و گوسفندی برای عقیقه ی بچه اش خواست. من هم با چرب زبانی تمام و چپاندن چند دروغ مصلحتی بین واقعیت هایِ خوبیِ عقیقه کردن و مهمانی دادن، گوسفند را غالب این بدبخت کردم، رفت پیِ کارش.
جمله ی آخری را با چند شکلک و خنده ای که باعث خنداندن جمع شد گفت. هنگام خندیدنش سبیل کوتاهِ کم پشت و ته ریش و اندام لاغرش توجهم را جلب کرد، اما او انگار برداشت دیگری از نگاهم کرد. رو به من گفت:
دایی! ناراحت نشی ها!! کار ما طوری هستش که دروغ نگویی کار پیش نمی رود، ما بندِ کارمان هستیم و کارمان بندِ دروغ.
من با لبخندی ماسیده بر لبم گفتم: بله! از بند است که آدمی بنده می شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۸ ، ۱۴:۰۸
alef sin

وَ قَالَ (علیه السلام): ضَعْ فَخْرَکَ وَ احْطُطْ کِبْرَکَ وَ اذْکُرْ قَبْرَکَ.
و درود خدا بر او، فرمود: فخر فروشى را کنار بگذار، تکبّر و خود بزرگ بینى را رها کن، به یاد مرگ باش.
نهج البلاغه (ترجمه دشتی)، حکمت398

روی برانکارد خوابیده بودم و مثل نوزادِ تازه به دنیا آمده قنداقم کرده بودند، با این تفاوت که صورتم را هم پوشانده بودند و سر و ته پارچه را شکلات پیچ.
زیرِ برانکارد هیچ کس نبود، روی هوا معلق بود و آرام آرام حرکت می کرد. با اینکه سر و ته جسدم معلوم نبود اما احساس کردم با سر داخل چاله ای که تهِ آن تنگ تر از سرش است و به عمق نصفِ قدِ یک انسان معمولی، می شوم. ناگهان صدایی از درون چاله شنیدم که می گفت:
به خانه ات خوش آمدی فرامرز.
صدا منعکس می شد؛ هر بار کلمه ای از جمله کم و با ریتمی کندتر و کلفت تر:
خانه ات خوش آمدی فرامرز.
خوش آمدی فرامرز.
فرامرز.
بیلی را دیدم که روی من خاک می ریزد، کم کم اینجا تاریک می شود، تاریک تر از لحظه ی قبل و یک آن همه جا ساکت شد، ساکت و تاریک، آنقدر که سفیدی پارچه، را نمی دیدم.
داشتم خفه می شدم که دستی مچ دستم را گرفت و از خواب پریدم.
سودابه نگران به صورت عرق کرده ام نگاه می کرد و می گفت: عزیزم! خواب می دیدی، چیزی نشده است.
بلند شد، چراغ اتاق را روشن کرد و رفت بیرون و با لیوانی  آب برگشت. آب را که خوردم کمی آرام شدم اما تا صبح خوابم نبرد.

آهای پیرمرد! کجایی؟
فریبرز وارد محل کارش شد؛ نمایشگاه ماشین. امروز بر خلاف دو سه روز گذشته که به محض وارد شدن سراغِ لکسوس سیاه و سانتافه ی سفید و پورشه ی قرمز رنگی که روی دست او مانده اند، می رفت و به هر کدام شان می گفت: امروز باید ردت کنم بروی، این کار را نکرد و یک راست رفت پشت میزش نشست و کارگرش را صدا کرد.
- آهای پیری! تو با این تیپ ضایعت مشتری را می پرانی، اما چه کنم که فامیل هستی و پدرم سفارشت را کرده است. حالا برو یک نسکافه از کافه قهوه ی رو به رو بگیر بیا، بگو مخصوص آقا فری!
پیرمرد بدون آنکه پلک بزند و حرفی بگوید، رفت و زود با یک استکان نسکافه برگشت.
- حالا زودتر از جلوی چشمم دور شو که امروز اصلا نمی خواهم ببینمت.
پیرمرد این را شنید و دوباره بدون هیچ حرفی، سمت اتاقک کوچکی که گوشه ی نمایشگاه بود رفت. بقچه ی ناهارش را به دست گرفت، سمت دفتر برگشت و رو به فرزاد گفت: آقا! من از شما و پدرتان خیلی ممنونم که کاری به من دادید و واسطه ای برای رسیدن روزی زن و بچه ی من شدید، اما حرف های هر روزتان از روز قبل نیش دار تر می شود و تلخی این زهر به شیرینی حقوقی که می دهید نمی ارزد. این چند روزی را که از ماه گذشته است، بخشیدم به شما، سلام من را به پدرتان برسانید.
پیرمرد پشتش را کرد و رفت و فرزاد با لبخندی که گوشه ی لبش داشت، گفت:
- آدمِ ضعیف را باید زیر پا له کرد تا دنیا جای بهتری شود. امیدوارم روزی برسد که همه ی آدم های ضعیفِ مثل تو بروند به درک.
پیرمرد که به در نمایشگاه رسیده بود، برگشت و به فرزاد گفت: ما ضعیف ها و شما بزرگ پندار ها، همه، روزی می میریم و بعد از آن باید دید درک جایگاه کدام مان است.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۸ ، ۰۱:۵۰
alef sin

یا مَعْشَرَ النَّقیبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَمیزَةُ فی حَقّی وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتی؟ اَما کانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ اَبی یَقُولُ: «اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فی وُلْدِهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ، وَ لَکُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ.

اى گروه نقباء، و اى بازوان ملت، اى حافظان اسلام، این ضعف و غفلت در مورد حق من و این سهل‏ انگارى از دادخواهى من چرا؟ آیا پدرم پیامبر نمی‌فرمود: «حرمت هرکس در فرزندان او حفظ می‌شود»، چه به سرعت مرتکب این اعمال شدید، و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروریخت، در صورتى که شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن می‌کوشیم هست، و نیرو براى حمایت من در این مطالبه و قصدم می باشد.

نامرد مردمانی که عزت و بها و قیمت پیدا کردن شان مدیون پدرت بود و پس از او آنچنان با تو عزیزترین دخترش که ملقّب به لقب مادرِ پدر بودی را تنها و بی کس رها کردند و پس از داغ پدر، غمِ فرزند را بر دلت گذاشتند و شوهرت را از حق الهی اش محروم ساختند و تو را جلوی چشمش زدند.
نامرد مردمانی که چشم در چشم تو دوختند و سکوت کردند و برای حقِ پایمال شده ی تو و شوهرت قدم از قدم برنداشتند و لب به اعتراض باز نکردند و از تو و حقت و آیاتی که برای شان خواندی و تعداد زیادی از آنها آن آیات را از بر بودند، دفاع نکردند.
نامرد مردمانی که حدیثی دروغین را قبول کردند و تو را از ارث محروم ساختند و آیات روشن الهی را به کناری نهادند.
خطبه خواندی، شکوِه کردی، گریه و عزاداری نمودی اما جواب نیافتی جز اینکه خسته شدیم، یا شب گریه کن ویا روز و آخر برای گریه و عزاداری ات که همه برای مبارزه با جریان باطلی بود که دوباره سر برآورده، از شهر بیرون رفتی و خانه ی غم هایت را برگزیدی.
تو همان انسان کاملی هستی که گفتی: اول همسایه و پس از آن هم خون، اما همسایه با کینه های شتری اش آن کرد که نباید.
نامرد مردمانی که تو و پدر و شوهرت و فرزندانت در بین آنها بودید و از حماقت بت پرستی نجات دادید و حلاوت خدا پرستی را به آنها چشانیدید و خنجر نامردی بر تن تان وارد کردند.
نامرد مردم...

 

 

مادر غمخوار- حاج مهدی رسولی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۸ ، ۰۱:۴۸
alef sin