آیاسار

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نویسندگان

ماشین

چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۰۲ ق.ظ

عشق به ماشین، آخر روانه ی تیمارستانش می کند!!
از هر دو جمله ی که به زبان می آورد، نهاد یا گزاره ی یکی ماشین است و علاوه بر آن از دو جمله ای که بشنود یا دو سوالی که از او بپرسند، ربط و بی ربط، ماشین جواب یکی از آن دو است.
+چه خبر؟ حالت چطور است؟
-والله! تا چه شود، بار باشد می بریم، نباشد می نشینیم (این جمله را در حالی می گوید که ماشین ندارد)
+ امروز خواهر و مادرت رفتند بازار فلان چیز را خریدند.
- میدانی؟! ماشین بودنی راحت هر روز می شود رفت و برگشت و خوش گذراند (یکی نیست به او بگوید که درست است که خانم ها عاشق بازار گردی و خرید هستند اما عشق هر روزی دلزدگی دارد)
+ حمام رفتنت یکی دو روزی دیر شده است ها!
- راستش!! قسمت شوفر این است که دیر به دیر حمام برود (آقا! تو شوفر نیستی که، بر فرض که شوفر بالقوه باشی، حمام، قسمت، قیافه ی من)
+ امروز کار و بار چطور بود؟ مغازه مشتری داشت؟
- نه بابا کدام مشتری!! الآن اگر ماشین داشتم کار پخش مواد غذایی انجام می دادم، خودم می رفتم سراغ مشتری.
این صحبت ها و مکالمه های رد و بدل شده همه سوای فحش و توهین هایی است که از فرط عصبانیت نثار کسانی می کند که باعث شدند ماشین را بفروشد. و البته جدای از خواب ها و رویاهایش که همگی با موضوع ماشین است: زنگ زد، بعد از سلام و احوالپرسی گفت: دیشب خواب دیدم من و مادر با وانت زدیم به دل جاده و با ماشین داریم می آییم خانه ی شما! و کمی بعد قطع کرد.
و باز هم جدای شب هایی که با فکر ماشین صبح می شود: خواهرش به او زنگ زده بود حالش را بپرسد، به او گفت: تا صبح نخوابیدم، داشتم تو جاده رانندگی می کردم. صورت خواهرش که از تعجب کش آمده بود را از پشت تلفن نمی توانست ببیند ولی از جمله ی او: وا! چه می گویی تو؟ آن را حدس زد و تصور کرد و در جواب گفت: تا صبح در رختخواب داشتم رانندگی می کردم.
تمام اینها یک طرف، ترانه هایش یک طرف دیگر: به جان تو! هر چه ترانه مناسب رانندگی است جمع کردم ریختم تو فلش، همه را هم حفظ کردم، یکی اش را گوش کن:
فراری مَ فراری مَ فراری، تا کی شب زنده داری
فراری مَ فراری مَ فراری، امان از دست آگاهی... .
با دیدنش تنها و تنها یاد پیام بازرگانی می افتم، البته با جواب ماشین:
+ سلام
- ماشین
+ جان؟
- ماشین
+ چی؟
-ماشین
+ کجا؟
- ماشین
نگاهش می کنم
- ماشین.
دیروز نگاهی به من انداخت و پرسید:
فردا که از خواب بیدار می شوی و چشم هایت را باز می کنی، اول چیزی که دوست داری ببینی چیست؟
من اگر این سوال را از او می پرسیدم حتما می گفت: نیسون (همان نیسان) آبی سپر استیل.
کمی فکر کردم و جواب دادم: مرگ.
یک لحظه آب و روغن غاطی کرد، پرسید: مرگ؟
گفتم: بله مرگ، خسته شدیم از این زندگی که همه اش باید دوید و به نتیجه ای نرسید.
دستش راستش را گذاشت جیب شلوارش و رفت، جلوبندی اش آمد پایین!!
پرسیدم: تو نمی خوای بمیری؟
گفت: نه بابا!
و من مطمئن بودم و هستم که هنگام جواب سوال من به ماشین فکر می کرد.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۲۰
alef sin

نظرات  (۱)

۳۱ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۲۲ علیرضا امینیان

مطالب بسیار جالم متشکرم

پاسخ:
خواهش میکنم
نظر لطف تونه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">