آیاسار

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نویسندگان

از زبان کفش پاره - ۴

پنجشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۲۰ ق.ظ

دنیا غم دارد٬ شادی دارد

غصه دارد٬ خوشی دارد

سختی دارد٬ آسانی هم دارد.

پشت بندش شاید نداشته باشد٬ ولی دارد٬ اتفاقی که در تو احساسی متضاد با حس قبلی ایجاد کند٬ دارد.

نا امید که می شوی٬ وسط سیاهی و‌تاریکی دنیایت٬ نقطه ی نوری بالاخره پیدا می شود که راه را نشانت می دهد٬ و دلت را روشن می کند.



من ته خط بودم٬ آخر جاده٬ ولی اشتباه می کردم٬ بعدها فهمیدم اشتباه می کردم٬ آن جا آخر جاده نیست. بعدها که می گویم٬ زمان زیادی نبود٬ چند ساعت بعد منظورم است٬ ولی همان چند ساعت با آن حس ناامیدی٬ می شود بعدها.

چند ساعت بعد که از فرط خستگی و بی حالی بی هوش شده بودم٬ ناگهان احساس کردم وسط زمین و آسمانم و دستی انگار مرا بالا می برد. خواستم چشمانم را باز کنم٬ اما حرف های پلاستیک‌ زباله ی بازیافتی آمدم به ذهنم٬ با خودم گفتم: وقتش رسید٬ باید خودم را آماده کنم برای فشار و سختی٬ اما صدایی به گوشم رسید٬ صدایی آرام که می گفت: کاش! اندازه ی پای من باشد و بتوانم از آن استفاده کنم!!!

چشمم را که باز کردم٬ در آن تاریک- روشنی شب و چراغ های خیابانی٬ پسری را دیدم که به جز گردی صورت٬ تمام سر و صورتش را با پارچه ای که بعدها فهمیدم شال است پوشانده است و کلاهی به سر داشت و پیراهن کثیف و بلندش روی شلوار سیاهش بود.

مرا ورانداز کرد٬ بعد به آرامی گذاشت زمین٬ و دمپایی اش را درآورد و پا در حلقم کرد!! با خودش گفت: خدا را شکر! اندازه است٬ دیگر لازم نیست با کفش های کهنه و قدیمی کوچکم بروم مدرسه. 

تعجم کردم! یعنی از من قدیمی تر؟! از من کهنه تر؟! برفرض که قدیمی تر باشد٬ مگر کفش کوچک می شود؟! ما کفش ها که اندازه مان مشخص است٬ نهایتش آن است که بعد از مدتی که مورد استفاده قرار گرفتیم٬ جا باز می کنیم٬ اما اندازه مان که مشخص است٬ نه کم می شود٬ نه زیاد٬ پس کفش قدیمی و کهنه و کوچکم یعنی چه؟!

مرا کناری گذاشت و شروع کرد به گشتن در سطل آشغال!!

وسط آن همه زباله که بوی بدی می داد٬ دنبال چه می گشت؟! مگر او گربه است که غذا و روزی اش را در آشغال ها می گردد؟! نه٬ حتما چیزی را در این اشغال ها گم کرده است. در همین فکرها بودم که آن پسر٬ نه پسر نبود٬ آن شخص پسر نیست٬ دختر است!! خدای من دختر٬

دختر به این کثیفی؟!

به این بدبویی؟!

چرا لباس پسرانه پوشیده است؟!

اصلا اینجا چه می کند؟!

خدایا! به خیر بگذران! از ناامیدی نجاتم دادی٬ به حیرت انداختی؟!

خدایا! درد٬ درد است٬ چه سخت تر مثل ناامیدی٬ چه سخت مثل حیرت٬ درد است.

خدایا! تن سوراخم که هیچ٬ فدای سر بنده های خوب و بدت٬ نه اینکه چون خوب اند و بابت خوبی شان است و نه اینکه چون بد اند و به خاطر لج با تو٬ بلکه فقط و فقط به این خاطر که بنده ای تو اند! ولی ناامیدی چند ساعت پیش٬ و حیرت الانم٬ درد سخت تر از سوراخ تن است.

صدایی که از کنارم بلند شد که گفت: در همین فکرها بودی که چه؟ تو همیشه بلند بلند فکر می کنی؟! در همین فکرها بودی که من که دفترم و نصفم سیاه است و نصف دیگرم سفید  را کنار خودت دیدی؟!

من هم مثل تو٬ نمی دانم جریان چیست٬ و چرا از آن کوره ای که آن کیسه زباله می گفت٬ نجات پیدا کردم٬ فقط این را می دانم که آن دختر٬ وقتی مرا دید و ورق زد٬ با خودش گفت: آدم های دارا قدر ندارند٬ و آدم های قدر دان٬ ندار اند.

فکر نکن! کفش ورزشی مخ ندار ملاج پاشیده!! این جمله یعنی اینکه آن ها که امکانات دارند قدر امکانات را نمی شناسند و آنهایی که قدر امکانات را می دانند٬ امکانات ندارند.

با این حرف آن دفتر٬ ناراحت شدم و گفتم: درست است که پا می کنند روی ملاجم٬ درست است که مخم تاب دارد و لهیده شده است٬ ولی فهم دارم٬ درک دارم٬ می دانم چه گفت و چه معنایی مدنظرش بود٬ نفهم نیستم که! فکر کردی چون دفتری و سر و کارت با حساب و کتاب و نوشتن و دانستن است٬ فقط خودت می دانی و خودت می فهمی؟! اشتباه فکر کردی.

قدر عافیت را مریض ها می دانند و قدر امنیت را جنگ زده ها٬ قدر من کفش را هم پایی می داند که همیشه دمپایی پلاستیکی یا ابری به خود دیده است و قدر تو که دفتری را آن که روی خاک می نویسد.

زیاد هم وراجی نکن٬ نه حوصله تو را دارم٬ نه حوصله ی وراجی کردنت را.


بعد از چند دقیقه٬ دخترک همه ی آن چیزهایی که جدا کرده بود را در گونی گذاشت و من و دفتر را بالای آن همه چیز -زباله در واقع- و گونی را روی پشتش قرار داد و به راه افتاد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">