آیاسار

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نویسندگان

ادواردو

يكشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۷، ۰۳:۲۷ ق.ظ

رمان «یک دقیقه سکوت» نوشته ی خانم «نفیسه نظری» اولین رمانی بود که در مورد شهید ادواردو-مهدی- آنیلی خواندم. آن رمان که شخصیت اول آن یک عکاس ورزشی است به صورت اتفاقی  اسم ادواردو آنیلی را می شنود؛ پیش از شروع یک بازی فوتبال که به احترامش اعلام یک دقیقه سکوت می کنند و بعد از این اتفاق سعی می کند از مسمی و صاحب این اسم بیشتر بداند.

«ادواردو» اما برخلاف رمان پیش گفته، با آشنایی کامل با شخصیت «ادواردو آنیلی» و اینکه او «شاهزاده ی ایتالیا» است و پسر مالک شرکت فیات و باشگاه یوونتوس است، سعی در پرده برداری از راز کشته شدن او می بردارد.


نویسنده این اثر -بهزاد دانشگر- در فصول مختلف به دو شکل و به دو روش داستان را پیش می برد؛ در یک فصل راوی قصه ی خبرنگاری است به نام جوآنّی، و در فصلی دیگری متکلمی است که گروهی ایرانی را توصیف می کند که به ایتالیا سفر کردند تا درباره ی «ادواردو» مستندی بسازند.

«جوآنّی» خبرنگاری است که به دنبال فرصتی طلایی می گردد تا خود را به سردبیری روزنامه برساند و خبر خودکشی ادواردو را که توسط پلیس اعلام و تایید می شود را نمی پذیرد و از همان ابتدای ماجرای بررسی این اتفاق، دستیاری به نام «آنجلا» به او معرفی می شود که بعدها هم در بررسی ها و سوال ها و تحقیقات به کمک او می اید و هم اینکه رابطه شان از همکاری فراتر می رود و به نامزدی ختم می شود.

از طرف دیگر، گروهی چهار نفره با نام های حامد -به عنوان کارگردان مستند- حسین-دستیار حامد-، عبادی-فیلمبرادر گروه- و سلطانی-مترجم گروه- پا به ایتالیا می گذارند تا از رازی که تمام قدرتمندان ایتالیا-خانواده ی آنیلی- و رسانه هایشان سعی در کتمان کردن آن دارند پرده بردارند، رازی که حسین عبدالهی و برادرش محمد به عنوان دوستان ادواردو و کسانی که اتفاقاتی که برای او افتاده است را روایت می کنند، آن را افشا می کنند و آن چیزی نیست جز اسلام آوردن ادواردو و تشیع او که باعث قتلش و در واقع شهادتش می شود.

این رمان، روایتی تک خطی و سلسه وار از اتفاقاتی که برای ادروارد رخ داده، نیست بلکه در روایت این داستان مقایسه ای تصریح نشده بین «ادواردو» به عنوان یک جوان غربی ثروتمند مرفه و بعضی جوانان ایرانی که غرب را قبله گاه خود می دانند و تا تغییر اعتقاد و گرایش پیش می روند- که شخصیت نسرین نماینده این گروه است- را در پیش روی مخاطب قرار می دهد و ناخودآگاه او را در جایگاه قاضی و حَکَم بین این دو می نشاند.

در این بین اما طیف های دیگری نیز نماینده دارند؛ حامد از طیف جوانان حزب اللهی دو آتشه ی تند، عبادی نماینده رزمندگان زمان دفاع مقدس، عبادی با آن ریش بلندش که شبیه بن لادن است و در اروپا برای اعتقاداتش جنگ هایی به راه انداخته و حسین که نه هم چون نسرین است که چشم بسته بخواهد سرتا به پا فرنگی شود، هرچند در دل و ذهن از غرب برای خود شیطان نساخته است و نه هم چون حامد است که بخواهد بدون دلیل و سند حرف های عبدالهی را در مورد رابطه صمیمی او با ادواردو و اسلام آوردن و شیعه شدن او بپذیرد، به همین دلیل گاه با بیان سناریوهای ذهنی خود صحبت های عبدالهی را مسخره می کند. هر چند بعدها این سناریوهای ذهنی به سمتی پیش می رود که اسلام آوردن ادواردو را به تصویر می کشد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">