آیاسار

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نویسندگان

۲۴۶ مطلب توسط «alef sin» ثبت شده است

وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ
ﻭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺟﺰ ﺁﻧﭽﻪ ﺗﻠﺎﺵ ﻛﺮﺩﻩ [ ﻫﻴﭻ ﻧﺼﻴﺐ ﻭ ﺑﻬﺮﻩ ﺍﻱ ]ﻧﻴﺴﺖ.

(النجم/ 39)

چند ماجرا:

یک:
بعد از دو روز وارد قسمت مدیریت وبلاگم می شوم و طبق معمول نه نظر جدیدی، نه دنبال کننده ی تازه ای، مثل همیشه پاکِ پاک، البته به جز وبلاگ هایی که دنبال می کنم که مدام مطالب جدید، جایگزین مطالب قبلی می شوند.
روی یکی از مطالب کلیک می کنم؛ وبلاگی با زمینه ی سیاه و عکس پروفایل چهره ای که دود سرتاسر فضای دور و برش را پر کرده است.
عنوان مطلب: تاریکی این روزهای من
متن مطلب: تلاطم دریای زندگی من از امواج کوچکی شروع شده بود اما این روزها به سونامی تبدیل شده است و تمام من و هر آنچه دارم را با خود می برد.
من باکی ندارم از بردن، از رفتن، که در این دنیای مرده ها من همچون دیگران بی روح زاده شدم.
پ ن 1: فاز سنگین، اهلش نیستی نخون، معذرت خواهی ام نمی کنم.
پ ن 2: تو این دنیای مسخره با آدمای مسخره تر و بدبیاری و شانس نداشتن فقط ترسه که نگهم داشته از رفتن.
پ ن 3: لعنت به ترس، لعنت به دنیا، لعنت به شانس نداشته.

از فاز سنگین وبلاگ دست می کشم و از تاریکی آن فرار می کنم و عطای دیدن دیگر مطالب را به لقایش می بخشم.


دو:
الف -الو، سلام.
ب- سلام
الف- خوبی؟ چه خبرا؟ چه میکنی؟
ب- سلامتی، ممنون، خبری نیست، تو چه خبرا؟ چه میکنی؟
الف- مام هستیم، خبری نیست.
ب- کار و بار؟
الف- زیاد خوب نیست. میدونی که من چند وقت بیشتر اینجا نیستم، پولمو که جمع کنم میزنم تو کاری که دوست دارم.
ب- تو میتونی، فقط تلاشتو بکن، ان شاءالله که میشه.
الف- نه میدونی: کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت، به ما که رسید قلم از دستش افتاد و گفت: تو برو بشو اسیر سرنوشت.
ب- از این فازای الکی بر ندار برا ما، تلاشتو بکن ان شاءالله که موفق میشی.
الف- نــــــه خب، من تلاشمو میکنم، ولی میدونی، واقعیت همینه که گفتم، شونه ی من مثل سنگِ زیر آفتاب سخت و سفت و داغ و بی دونه است، هیچ پرنده ی شانسی نمیشینه روش.


سه:
ساعت شش بعد از ظهر از خواب بیدار شده بود. از مادرم پرسیدم: ساعت چند خوابید؟
- ساعت هفت صبح امد خونه، همون موقع خوابید.
با موهای ژولیده و قیافه ی ناراحت و گرفته از مادرم پرسید: ناهار چی داریم؟
- بادمجون و گوجه سرخ کرده با سبزی خوردنی.
- اینم شد غذا؟ مرغی، قیمه ای، قرمه سبزی. این چه کوفتیه میذاری جلوم؟! حالم بهم خورد اه.
با این جمله سینی را با پایش هل داد و از خود دور کرد و بلند شد که لباس بپوشد بیرون برود.
نگاهی به مادرم می اندازم و او برای اینکه جر و بحثی پیش نیاید و سر و صدایی راه نیفتد نگاهم را با نگاهی غمبار جواب می دهد.
شلوار جینِ آبی رنگ و کمی تنگ خود را پوشیده بود و سعی می کرد سر پر مویش را از یقه ی تی شرتش بیرون بیاورد. در این حال به غر زدنش ادامه داد و گفت: من شانس ندارم که، اگه شانس داشتم مثل تخم مرغ شانسی که دست یک بچه ی ندار افتاده باشه و فکر می کرد حداقل اندازه ی پولش چیزی به دست میاره و آخر سر یه لواشک و یه شکلات نصیبش شده، تو یه خونواده ی ندارِ سبزی خور با یه لونه اندازه ی قوطی کبریت به دنیا نمیومدم.
خدایا! این همه پولدارِ خوشکل تو این شهر هست که هم پول دارن، هم خوشکلن، چی می شد منم میدادی به همچین خونواده ای که هم پول داشته باشم، هم این دماغ درازی که اگه خرطوم فیل نباشه قطعا دماغ مورچه خواره نداشتم؟
گندش بزنن این شانسو.
این جمله آخری را گفت و دستی به موهایش کشید و در خانه را محکم کوبید و رفت.


چهار:
بعد از چند سال دیدمش؟ اگر اشتباه نکنم بعد از دو سال. شاید زمان زیادی باشد برای ندیدن عمویم اما قطعا زمان خیلی کمی است برای این همه تغییر؛ از آن صورت گوشتی و بدن گنده با شکمی که کمی برآمده بود، دو گونه ی استخوانی و چشم های تو رفته ی دور کبود باقی مانده بود و هیکل چهار شانه ی آب رفته ای که استخوان های شانه مثل شاخه های درختی به دو طرف کشیده شده بودند و پیراهنی که به تن زار می زد و شلواری که مدام آن را بالا می کشید.
- چی شده یادی از عموت کردی؟ راه گم کردی یا امروز آفتاب از مغرب طلوع کرده؟
- عموجان! اگه ناراحتی بلند شم برم.
- هه! بعد دو سال یادی از عموت کردی، حالا میخوای ناراحت نباشم و میخوای بری؟ نه کجا میری عمو! تازه اومدی.
حرفی نمی زنم چون احساس می کنم حق دارد، هر چند او هم در این دو سال خبری از من نگرفته است، امّا این کوچک تر است که باید به دیدار بزرگتر برود.
- آهای زن! چایی چی شد پس؟!
- زحمت نکش عمو، اومدم خودتونو ببینم
- نترس عمو! چایی مون بی نمکه، نمک گیرت نمیکنه
- زبونت هنوزم تیز و زهر داره
- آره عمو! این زهرماری همه چیزمو ازم گرفت جز زبون زهر دارم که تیزتر و تندترش کرده.
آهای زن! کجا موندی پســـ.
زن عمویم با چادری کهنه تر از لباس شوهرش، سینی زنگ زده ای به دست با سه استکان چایی پر رنگ و قندون سفید رنگ بدون در نشست، کمی احوال پرسی کرد و ساکت شد.
- آره عمو! این زهرماری از بد بیاریه. من نه از خونواده شانس آوردم، نه از رفیق.
زن عمو با شنیدن این جمله لب هایش را گاز گرفت اما حرفی نزد.
- عمو! شانس تو زندگی خیلی مهمه. ببین من که میگم از رفیق شانس نیاوردم برا اینه که رفیق منو انداخت تو این راه، دو-سه باری هم که رفتم کمپ باز رفیق منو کشوند تو این راه. تو زندگیت حواست باشه از رفیق شانس بیاری.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۸:۲۶
alef sin

ورُوی أنّ أمیرَ المؤمنین علیه السلام سَهِر تلک اللیلة ، فاکثر الخروج والنظر فی السماء وهو یقول : « واللّه ما کَذَبْتُ ولا کُذِبْتُ ، وإنّها اللیلة التی وُعِدتُ بها » ثمّ یعاود مضجعه ، فلمّا طلع الفجر شدّ ازاره وخرج وهو یقول:

أُشدُدْ حَیازِیمَک للموت /// فإن الموتَ لاقیک

ولاتجْزَع من الموت /// إذا حلّ بوادیک

الإرشاد، الشیخ المفید، ج1، ص17، الناشر: مؤتمر الشیخ المفید، الطبعة الأولی، 1413 ق، قم

روایت شده است که امیر المؤمنین علیه السلام آن شب (شب ضربت خوردن) را تا صبح بیدار بود، و زیاد بیرون( به حیات) می رفت و آسمان را نگاه می کرد و در این حال می گفت: به خدا قسم نه دروغ گفتم و نه به من دروغ گفته شده است، این همان شبی است که به من وعده داده شده بود.
پس از آن به رختخواب بر می گشت، و هنگامی که فجر طلوع کرد لباسش را پوشید و بیرون رفت در حالی که می گفت:
برای مرگ آماده باش /// که مرگ قطعا با تو رو در رو می شود
و از مرگ شکایت نکن /// هنگامی که به کوی تو آمد

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۳۶
alef sin

 

#مقاله: #علم_امام به #شهادت و#شبهه ناسازگاری آن با #عصمت

نویسندگان: #علی_ربانی_گلپایگانی و #محسن_رحمانی_زاده

یکی از مباحث مهم که موجب سوال، #شبهه و هجمه علیه #مذهب #تشیع شده، بحث #علم #امام به زمان و مکان #شهادت خود و در نتیجه ناسازگاری #عصمت با دستور #قرآن مبنی بر عدم انداختن خود در هلاکت و قبح عقلی این عمل است.
مقاله ی فوق الذکر پس از تقسیم #روایات دال بر علم امام به زمان و مکان شهادت خود به دوسته ی عام و خاص(که این قسم به نوبه ی خود به دو دسته ی تمام ائمه و امام خاص تقسیم می شوند)، ابتدا به بررسی سندی و دلالی(محتوایی) سیزده #روایت از روایات خاص پرداخته و پس از آن به جواب های علمای #شیعه به این شبهه پرداخته است.
این جواب ها به صورت تیتروار عبارت اند از:

1- عدم علم تفصیلی امام به تمام امور

2- مکلف بودن به #صبر با وجود علم تفصیلی امام به تمام امور

3- تکلیف آور نبودن #علم غیر متعارف(مقصود علمی است که از طریق #غیبی به دست می آید)

4- عدم شمول حکم گناه و قبح عقلی القاء در #تهلکه نسبت به #مرگ در راه #خدا

5- عدم شمول #گناه و قبح عقلی در صورت مترتب شدن فایده ای مهم تر بر مرگ و شهادت انسان

6- احتمال حاصل شدن #بداء و تغییر در زمان و مکان شهادت.

مؤلفین بر برخی از این جواب ها اشکال کرده و برخی دیگر را پس از جواب به بعضی اشکالات مطرح شده، پذیرفته اند.

لینک دانلود مقاله:
http://www.kalamislami.ir/article_104160.html

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۴:۰۲
alef sin

سیب زمینی گران می شود، بازار دست چند نفر است
لیمو شیرین و لیمو ترش گران می شود، بازار دست چند نفر است
پیاز گران می شود، بازار دست چند نفر است
پراید گران می شود، بازار دست چند نفر است.
از سلطان شکر و سکه و ارز و کالای پزشکی رسیدیم به مجموعه ی چند نفره که در هر غائله ی گفته می شود: دست چند نفر است.
عجیب نیست فردا پس فردا این نسبت تصاعدی از یک نفر به چند نفر، به چند مجموعه و تشکل برسد و آخر سر کل مردم ایران مقصر شناخته بشوند و مسبب تمام گرانی ها مردم اعلام شوند و به عنوان متهم و مجرم باید بازخواست شوند.
آقایان! چند سوال:
آیا این چند نفر را می شناسید یا نه؟
اگر نمی شناسید، چرا اعلام می کنید چند نفر؟ اگر می شناسید چرا معرفی شان نمی کنید؟
دلیل معرفی نکردن چیست؟ از آنها می ترسید یا با آنها هم دست هستید؟ اگر هم دست هستید که وای به حال که رفیق قافله شریک دزد است و اگر می ترسید همچنام وای به حال ما که یک عده ترسو مسئولیت اداره ی جامعه را به دست گرفتند.
البته احتمال سومی هست که بحث بود و نبود عرضه و توان مدیریتی است که اگر ندارید چرا خود را برای تصدی مسئولیت مطرح کردید؟
گزینه ی چهارم را هم فراموش نکنیم که عبارت است از همه ی گزینه ها!!!
آقایان! داد و فریاد نکنید بیخود و بی جهت به این وزیر و آن وزیر نامه و تلفن نزنید و دستور ندهید که بروند بررسی کنند ببینند علت گرانی چیست؟ چون این حرف ها و داد و قال ها سیاه بازی ای بیش نیست که هر چند وقت یک بار راه می اندازید و پس از آن چشم در چشم مردم می گویید: من صبح جمعه بیدار شدم، دیدم گران شده است!!!
راستی!! برای تان پیشنهاد تازه ای دارم که در انداختن تقصیرات به گردن مردم کمی تاخیر ایجاد می کند؛ آن هم اینکه مرحومه ی مغفوره ی شادروان، که یادش گرامی باد و نامش پر آوازه، مه لقا خانِم را به کمک بطلبید و از این بعد شما بگویید:
کی پیاز را گران کرد؟
ما بگوییم: مه لقا خانِم.
- کی پراید را گران کرد؟
- مه لقا خانِم
- کی حبوبات را گران کرد؟
- مه لقا خانِم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۲:۴۹
alef sin

قال الإمام أبو محمّد الحسن المجتبی علیه السلام:

 

*الخیر الذی لا شرّ فیه: الشکر مع النعمة والصبر علی النازلة.*

 

تحف العقول، ابن شعبة الحرّانی، صفحه 166، الطبعة السابعة، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت-لبنان

امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند:

*خیری که در آن شرّی نیست عبارت است از: شکر کردن به هنگام نعمت و صبر کردن بر بلا.*

 

​​​​​​سه کتاب به زبان عربی:

کتاب الإمام الحسن بن علی ع ، شجاعة ، قیادة ، وحکمة سیاسیة
http://alfeker.net/library.php?id=1773

کتاب صلح الإمام الحسن ع بین الواقع وظلم التأریخ، دراسة تحلیلیة
http://alfeker.net/library.php?id=2458

کتاب الإمام الحسن ع فی مواجهة الانشقاق الأموی
http://alfeker.net/library.php?id=2451

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۳۹
alef sin

عَنْ زُرَارَةَ قَال:َ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): اعْرِفْ إِمَامَکَ فَإِنَّکَ إِذَا عَرَفْتَهُ لَمْ یَضُرَّکَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ

الغیبة، محمّد بن إبراهیم النعمانیّ، ج1، ص 329، باب 25، ح1

امام صادق علیه السلام فرمودند: امام خودت را بشناس چرا که اگر او را شناختی پیش آمدن این امر(ظهور وبرپایی دولت اهل بیت علیهم السلام) یا به تاخیر افتادنش به تو ضرری نمی رساند.

أهنّی وأبارک لکم مولد الامام المهدی علیه السلام حجّة الله علی العالمین وبقیّته فی أرضه وذخیرته فیها الذی یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً.

میلاد امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف را تبریک عرض میکنم.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۳۲
alef sin

عشق به ماشین، آخر روانه ی تیمارستانش می کند!!
از هر دو جمله ی که به زبان می آورد، نهاد یا گزاره ی یکی ماشین است و علاوه بر آن از دو جمله ای که بشنود یا دو سوالی که از او بپرسند، ربط و بی ربط، ماشین جواب یکی از آن دو است.
+چه خبر؟ حالت چطور است؟
-والله! تا چه شود، بار باشد می بریم، نباشد می نشینیم (این جمله را در حالی می گوید که ماشین ندارد)
+ امروز خواهر و مادرت رفتند بازار فلان چیز را خریدند.
- میدانی؟! ماشین بودنی راحت هر روز می شود رفت و برگشت و خوش گذراند (یکی نیست به او بگوید که درست است که خانم ها عاشق بازار گردی و خرید هستند اما عشق هر روزی دلزدگی دارد)
+ حمام رفتنت یکی دو روزی دیر شده است ها!
- راستش!! قسمت شوفر این است که دیر به دیر حمام برود (آقا! تو شوفر نیستی که، بر فرض که شوفر بالقوه باشی، حمام، قسمت، قیافه ی من)
+ امروز کار و بار چطور بود؟ مغازه مشتری داشت؟
- نه بابا کدام مشتری!! الآن اگر ماشین داشتم کار پخش مواد غذایی انجام می دادم، خودم می رفتم سراغ مشتری.
این صحبت ها و مکالمه های رد و بدل شده همه سوای فحش و توهین هایی است که از فرط عصبانیت نثار کسانی می کند که باعث شدند ماشین را بفروشد. و البته جدای از خواب ها و رویاهایش که همگی با موضوع ماشین است: زنگ زد، بعد از سلام و احوالپرسی گفت: دیشب خواب دیدم من و مادر با وانت زدیم به دل جاده و با ماشین داریم می آییم خانه ی شما! و کمی بعد قطع کرد.
و باز هم جدای شب هایی که با فکر ماشین صبح می شود: خواهرش به او زنگ زده بود حالش را بپرسد، به او گفت: تا صبح نخوابیدم، داشتم تو جاده رانندگی می کردم. صورت خواهرش که از تعجب کش آمده بود را از پشت تلفن نمی توانست ببیند ولی از جمله ی او: وا! چه می گویی تو؟ آن را حدس زد و تصور کرد و در جواب گفت: تا صبح در رختخواب داشتم رانندگی می کردم.
تمام اینها یک طرف، ترانه هایش یک طرف دیگر: به جان تو! هر چه ترانه مناسب رانندگی است جمع کردم ریختم تو فلش، همه را هم حفظ کردم، یکی اش را گوش کن:
فراری مَ فراری مَ فراری، تا کی شب زنده داری
فراری مَ فراری مَ فراری، امان از دست آگاهی... .
با دیدنش تنها و تنها یاد پیام بازرگانی می افتم، البته با جواب ماشین:
+ سلام
- ماشین
+ جان؟
- ماشین
+ چی؟
-ماشین
+ کجا؟
- ماشین
نگاهش می کنم
- ماشین.
دیروز نگاهی به من انداخت و پرسید:
فردا که از خواب بیدار می شوی و چشم هایت را باز می کنی، اول چیزی که دوست داری ببینی چیست؟
من اگر این سوال را از او می پرسیدم حتما می گفت: نیسون (همان نیسان) آبی سپر استیل.
کمی فکر کردم و جواب دادم: مرگ.
یک لحظه آب و روغن غاطی کرد، پرسید: مرگ؟
گفتم: بله مرگ، خسته شدیم از این زندگی که همه اش باید دوید و به نتیجه ای نرسید.
دستش راستش را گذاشت جیب شلوارش و رفت، جلوبندی اش آمد پایین!!
پرسیدم: تو نمی خوای بمیری؟
گفت: نه بابا!
و من مطمئن بودم و هستم که هنگام جواب سوال من به ماشین فکر می کرد.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۰۲
alef sin

وقال رجل للحسین بن علیّ علیه السلام: یا ابن رسول الله أنا من شیعتکم ، قال : اتق الله ولا تدعین شیئا یقول الله لک کذبت وفجرت فی دعواک ، إن شیعتنا من سلمت قلوبهم من کل غش وغل ودغل ، ولکن قل أنا من موالیکم ومحبیکم.

بحار الانوار، العلّامة المجلسیّ، ج68، ص 156، ط مؤسسة الوفاء

مردی به امام حسین علیه السلام گفت: ای فرزند رسول خدا -صلّی اللّه علیه و آله- من از شیعیان شما هستم.
حضرت فرمودند: تقوای الهی پیشه کن و چیزی را ادعا نکن که خدا به تو بگوید: در ادعای خود دروغ گفتی و گناهکار شدی. همانا شیعیان ما کسانی هستند که قلب هایشان از هر گونه خیانت و نیرنگ و مکر پاک باشد. ولی بگو من از دوستان و دوست داران شما هستم.

عن ثابت بن أبی صفیة (ابو حمزة الثمالی) قال: قال علیّ بن الحسین علیهما السلام: إن للعباس عند الله تبارک وتعالى لمنزلة یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامة.

الخصال، الشیخ الصدوق، ج 1، ص 68

امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: همانا برای عمویم عباس نزد خداوند جایگاهی است که تمام شهدا در روز قیامت غبطه ی او را بخورند.

عن أبی حمزة، عن علی بن الحسین زین العابدین علیهما السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله: ما من خطوة أحب إلى الله من خطوتین: خطوة یسد بها [ مؤمن ] صفا فی سبیل الله، وخطوة یخطوها [ مؤمن ] إلى ذی رحم قاطع یصلها، وما من جرعة أحب إلى الله من جرعتین: جرعة غیظ یردها مؤمن بحلم، وجرعة جزع یردها مؤمن بصبر، وما من قطرة أحب إلى الله من قطرتین: قطرة دم فی سبیل الله، وقطرة دمع فی سواد اللیل من خشیة الله. 

الأمالی، الشیخ المفید، ج1، ص 11

امام سجاد علیه السلام فرمودند: رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمودند:
نزد خداوند هیچ گامی محبوب تر از دو گام نیست:
گامی که مومن بر می دارد تا صفی که در راه خدا است را محکم سازد
و گامی که مومن بر می دارد تا با آنکه با او قطع رحم کرده، صله رحم به جا آورد.
و هیچ جرعه ای نزد خداوند دوست داشتنی تر از دو جرعه نیست:
جرعه خشمی که مومن به وسیله ی بردباری آن را باز می دارد
و جرعه ی ناشکیبایی که به واسطه ی صبر آن را بر می گرداند.
و هیچ قطره ای نزد خداوند عزیزتر از دو قطره نیست:
قطره ی خونی که در راه او بر زمین می ریزد
و قطره ای اشکی که در سیاهی شب از ترس او جاری می شود.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۳۶
alef sin

عن علیّ بن أبی طالب (علیه السلام)، قال: قال رسول اللّه (صلّی اللّه علیه وآله) یوم فتحت خیبر: «لو لا أن یقول فیک طوائف من أمّتی ما قالت النصارى فی عیسى بن مریم، لقلت الیوم فیک مقالاً لا تمرّ على ملأ من المسلمین إلّا أخذوا من تراب رجلیک و فضل طهورک لیستشفوا به و لکن حسبک أن تکون منّی وأنا منک ترثنی و أرثک و أنت منّی بمنزلة هارون من موسى، إلّا أنّه لا نبیّ بعدی...».

کفایة الطالب فی مناقب علیّ ابن أبیطالب، محمّد بن یوسف الکنجیّ الشافعیّ، ج1، ص 264

امام علی علیه السلام فرمود: پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله روزی که خیبر را فتح کردم، فرمود: اگر نبود که عدّه ای از امّت من نسبت به تو آن می گفتند که مسیحیان نسبت به عیسی گفتند، سخنی در حق تو می گفتم که بر گروهی از مسلمانان نمی گذشتی مگر آنکه خاک قدم هایت و اضافه ی آب وضویت را برای شفا برمی داشتند. اما همین تو را بس که تو از من هستی و من از تو، از من ارث می بری و از تو ارث می برم، وجایگاه تو نسبت به من جایگاه هارون نسبت به موسی است، جز اینکه پیامبری بعد از من نیست... .


أهنّی وأبارک لکم مولد هارون النبیّ ووصیّه وباب مدینة علمه، یعسوب الدین وقائد الغرّ المحجّلین وأمیرالمؤمنین، صهر الرسول وزوج البتول، أبی الریحانتین وأبی الزینبین، اسد اللّه الغالب وغالب کلّ غالب الإمام علیّ بن أبی طالب علیه أفضل الصلاة والسلام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۸ ، ۲۲:۵۳
alef sin
  • قال أبو جعفر محمّد بن علیّ الجواد علیه السلام:
  • مَنِ اسْتَغْنی بِاللهِ إفْتَقَرَ النّاسُ إلَیْهِ، وَ مَنِ اتَّقَی اللهَ أحَبَّهُ النّاسُ وَ إنْ کَرِهُوا.
  • [بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۷۹، ح ۶۲]
  • هر که خود را به وسیله خداوند بی نیاز بداند مردم محتاج او خواهند شد و هر که تقوای الهی را پیشه خود کند خواه ناخواه، مورد محبّت مردم قرار می گیرد گرچه مردم خودشان اهل تقوا نباشند.

 

 

  • أهنّی وأبارک لکم مولد الإمام محّمد بن علیّ الجواد علیه السلام وأسأل اللّه بحقّه أن یدفع عنّا وعنکم کلّ شرّ ومرض وأن یشفی کلّ مریض وأخصّ بالذکر المبتلین بهذا الفایروس من أیّ دیانة ومذهب.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۸ ، ۱۹:۱۳
alef sin