آیاسار

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نویسندگان

دوست صمیمی

جمعه, ۱۶ مهر ۱۴۰۰، ۰۲:۵۳ ق.ظ

- چندتا دوست صمیمی داری؟
یک سوال ساده، یک جمله مثل باقی جملات که از چند کلمه و یک علامت سوال تشکیل شده است. اما دوست کیست و صمیمیت چیست؟
هر وقت با این سوال مواجه می شوم احساس می کنم سیستم عصبی ام به هم می ریزد. تک تک سلول های مغزم به جنبش در می آیند، بی ربط و با ربط به این موضوع که باید جوابی به این سوال داد. ذهنم درگیر می شود و دو کمله ی دوست و صمیمی مثل روغن مایعی، روان در ذهنم جریان پیدا می کنند و آنجا را زیر و رو می کنند.


به روح اعتقاد داری؟ خب سخت است که اعتقاد نداشته باشی، و سخت تر است که بخواهی اعتقادت را ثابت کنی. به هر حال، روح و روانم هم که با این سوال مواجه می شوند، انگار که دندان های پت و پهنی گازشان گرفته باشد، از درد به خود می پیچند و دریغ از یک جواب.
سوالی که خنجر وار زخم می نشاند، این نیست که دوست صمیمی داری؟ سوال این است که دوست کیست و صمیمیت چیست؟
فلسفه! فلسفه! و باز هم فلسفه!
دنبال چی هستی؟ ویژگی های دوست؟ اوصاف صمیمیت؟ احتمالا انتظار داری که جواب سوال هایی که پیدا کردی، نموداری روی کاغذ بیاوری تا خوب بتوانی درک کنی و تا مدت ها در کله ی پوکت حک شود و هر وقت لازم شد، ابلهانه به آنها مراجعه کنی، مبادا ملاکی از دوستی یا صمیمیت را از یاد برده باشی؟! این فلسفه بافی ها و خود دانشمند پنداری های احمقانه تا کی باید ادامه پیدا کند؟!
شاید هم حق داری که ببافی و خیال پردازی کنی. شاید گشتن دنبال این مطالب آرامت می کند، دلت را خنک می کند از اینکه یادت نمی آید با دوستی که فکر می کنی با او صمیمی هستی و می خواهی در جواب سوال بالا اسمش را به زبان بیاوری،  آخرین بار کی صحبت کردی و سلام و احوال پرسی؟
چشم های پرسش گرِ سوال کننده کم کم گرد می شوند و حالت تعجب به خود می گیرند، منتظر جوابی است که به نظرش خیلی جواب ساده ای است. یک یا چند اسم. خیلی سخت نیست. احتمالا با خودش می گوید: این یارو را نگاه کن، نمی تواند حتی یک اسم به زبان بیاورد. یک اسم. اگر او این سوال را از من می پرسید، بدون اینکه بخواهم زحمتی به خودم بدهم و چشم هایم را روی هم بگذارم که کمی فکر کنم، تمام دوستان صمیمی ام را ردیف می کردم. انگشتان دست راستش را به ردیف، به نشانه ی اینکه منتظر چی هستی؟ چرا جواب نمی دهی؟، کمی می تاباند.
نمی داند که نمی دانم که دوست کیست و صمیمیت چیست؟ تردید دارم از او بپرسم که دوست کیست و صمیمیت چیست؟ او در جواب شعار می دهد؟ یا واقعیت های دوستانه زندگی اش را می گوید؟ یا شعاری و ایده آل فکر می کند و واقع گرایانه زندگی؟
آدم ها از این سه حال خارج نیستند. از جان دادن و جان گرفتن ها برای دوستان و در راه شان، تا انتخاب دوست صمیمی به عنوان اولین گزینه برای همه چیز از افشای رازهای مگو تا گشت و گذار، تا رگ زدن های خیالی به عشق دوست و در راه او و جواب ندادن زنگ زدن هایش وقتی که حوصله ی عالم و آدم را ندارند.
تو در کدام دسته ای؟ جواب واضح است، هیچکدام!!! چرا؟ شاید چون آدم نیستی؟ این دسته بندی آدم ها و نگاه شان به دوستان شان است. تو در هیچ یک از این دسته ها جا نمی گیری. پس شاید چون آدم نیستی. آن آدمی که خیال پردازانه به صمیمیتِ دوستانه نگاه می کند، درست یا غلط، نگاهی دارد و با این نگاه زندگی می کند، تو چی؟ نه دوستی، نه صمیمیتی، و نه حتی زندگی.
جواب سوال یک کلمه بیشتر نیست؛ «ندارم».
- استرس و اضطراب و شاید ناراحتی و عصبانیت زیادی متحمل شدی که این جواب را بدهی. با پای راستت ضرب گرفته ای. مدام انگشت های دستانت که در هم تنیدی را فشار می دهی. به هر حال، اولا معذرت می خواهم که این سوال را پرسیدم. ثانیا ناراحتی ندارد. دوستی نداری، اما راحت باش. ثالثا هم...
تلفنش زنگ می زند. سرجایش، روی صندلی کناری ام از ردیف صندلی های دو نفره، خودش را درست می کند. بی خیال من جواب تلفن را می دهد. گفتگویی که قرار بود راه را کوتاه کند با سوال و جواب سوم تمام می شود. هندزفری را به مانیتور جلویی وصل می کنم و دنبال فیلمی می گردم که تا حالا ندیده باشم.
اتوبوس مسیر خودش را در جاده ادامه می دهد و من در آخرین صندلی از ردیف صندلی های تک نفره فیلمم را پیدا می کنم و به تماشا می نشینم.

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۰/۰۷/۱۶
alef sin

نظرات  (۵)

۰۱ آبان ۰۰ ، ۱۰:۵۲ محمدرضا عاشوری

گره از کلمات نیست به نظرم.  اگر ما کلمات رو ظرف در نظر بگیریم و احساسات رو مظروف، این ظرفه مناسب اون مظروف نیست. توش جا نمیشه. یا شاید جا بشه ولی بریزه و حروم شه.

به نظرم اگر غنی‌ترین کلمات رو هم داشته باشیم، باز هم بیان احساسات بدون اینکه تقلیلش بدیم یا بعضا مبتذلش بکینم در بسیاری از موارد امکان پذیر نیست.

 

پاسخ:
اینجاست که ناچاریم تن به ابتذال بدیم چون چاره ای جز بیان احساسات نیست.

سلام

صمیمیت بین دو تا دوست رو می شه بر این اساس معنا کرد که هر دو طرف بدون توقع حاضر باشن هر چه توان دارن برای کمک به همدیگه خرجش کنن

تو این زمونه اونقدر همه چی رنگ باخته که دیگه کمتر می شه یه رابطه خالص صمیمانه رو بین دو تا دوست به چشم دید و خیلیا توی جواب این سؤال یا درمونده و سردرگم می شن یا جوابشون یه ندارم پرحسرت

پاسخ:
سلام
دقیقا همین رنگ باختنه که باعث شده بعضی ارزش ها گنگ و مبهم بشن.

ممنون که لطف کردید خوندید
۲۷ مهر ۰۰ ، ۲۱:۰۸ محمدرضا عاشوری

بیان احساسات کار ساده ای نیست. راستش دوست صمیمی رو فقط باید حس کرد. حداقل برای من اینجوریه. نمیشه زیاد توضیح داد. کلمات یاری نمی کنند

پاسخ:
گره از کلماته یا احساسات؟

ممنون که زحمت کشیدید خوندید

از نگاه جناب سعدی:

دوست آن باشد که گیرد دست دوست

در پریشان حالی و درماندگی 

پاسخ:
خدا رحمت کنه این شاعر بزرگ رو
این هم یک زاویه دید به دوستیه
ممنون که زحمت کشیدید خوندید

تصوری که من از دوست صمیمی دارم رابطه کیان و مختاره توی سریال مختار نامه. خیلی خاص هستن؛ گرچه همونم فیلمه ؛/

پاسخ:
اون که همونطور که گفتین فیلمه
تو واقعیت همچین دوست صمیمی پیدا میشه؟
ممنون که وقت گذاشتین خوندین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">