آیاسار

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نویسندگان

من و او - قسمت آخر

چهارشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۸، ۰۴:۲۹ ب.ظ

این سوال تمام فکر و ذهنم را به خود درگیر کرده بود، آنقدر که یک روز تصمیم گرفتم با خدا چند کلمه ای صحبت کنم، چند کلمه فقط. به او گفتم:
من تا همین لحظه که با تو دارم صحبت می کنم قهر بود و سرِ جنگ داشتم و صلح موقتی مان هم فقط برای آرامشم بود. اما الآن سوال من از تو این است: تو که خالق ما هستی، آیا فصل آخر زندگی ما مخلوقات تو نابودی است، یا اینکه این راه ادامه دارد تا به نقطه ای برسیم که ذهن بشر از درک آن عاجز است؟
من می دانم که ممکن نیست تو بیایی و جوابم را بدهی، اما یک نشانه ای، علامتی برایم نمایان کن که به جوابم برسم.
این را هم بگویم: از تو هیچ خواهشی ندارم که این کار را بکنی، خواستی راهنمایی کن، نخواستی نکن.
این تمام صحبتم با خدا بود. من گفتم و منتظر نشانه نشستم. اعتراف می کنم: با اینکه با او بد حرف زدم، اما خیلی زود جوابم را داد؛ چند روز بعد که داشتم از اداره بر می گشتم، رادیو را روشن کردم. یک آخوند داشت صحبت می کرد. می خواستم موج رادیو را عوض کنم که این جمله را شنیدم: نشانه در خود تو است، آیه تو هستی. از عوض کردن موج منصرف شدم و در عوض صدای رادیو را بلند کردم: این آقایی که سوال می کند به چه دلیل خلقت خداوند هدف دار است و او حکیم است؟ اگر دقت کند جواب این سوال را در خود می یابد. آیا ما انسان ها برای کوچک ترین رفتار و ریزترین حرکت هایمان به دنبال هدف نیستیم؟ صبح از خواب بلند می شویم، چرا؟ برای اینکه برویم دنبال روزی مان. کار می کنیم به چه دلیل؟ به این علت که پول در بیاوریم و زندگی راحت را تجربه کنیم. دوست پیدا می کنم، دنبال هم صحبت می گردیم، برای چه؟ به این دلیل که تنها نباشیم و فشارهای روانی و عصبی تنهایی ما را از پا در نیاورد. ببینید! وقتی ما خودمان برای لحظه لحظه ی زندگی مان به دنبال هدف و دلیل هستیم، آیا کسی که این جهان به این بزرگی را خلق کرده است هدفی از این کار ندارد؟ اگر هدفی نداشت و کارهای او بر اساس حکمت نبود چگونه به ما این توانایی را داد که حکیمانه و هدفمند زندگی کنیم؟ بنابراین می گوییم: نشانه در خود ما است...
بقیه ی صحبت هایش را نشنیدم، نمی خواستم بشنوم چون به این فکر می کردم که با کسی که عمری قهر کرده بودم و او را با کارهایم ناراحت و خشمگین کرده بودم، لحظه ای صحبت کردم و از او راهنمایی خواستم، جوابم را داد با آنکه این قدرت را داشت که من را نابود کند.

 


ناراحت بودم از اینکه تمام این سال ها پس از مرگ پدر و مادرم با او جنگ کردم و از او دوری جستم.
بعد از این اتفاق به دنبال راهی برای آشتی می گشتم اما عقلم به جایی قد نمی داد تا اینکه یک شب خواب دیدم در برابر یک ضریح شش گوشه ایستادم و زار زار گریه می کنم.
آن خواب در این سفر تعبیر شد و من رو به روی آن ضریح ایستادم و گریه کردم و در آشتی را پیدا کردم و آرامش گمشده ی زندگی ام را یافتم.
هنگام برگشت از حرم امام حسین علیه السلام بر رو تابلویی حدیثی از حضرت به عربی نوشته بود که من آن را یادداشت کردم و بعدها ترجمه اش را پیدا کردم:


ماذا وجد من فقدک و ما الذی فقد من وجدک
خدایا! چه یافت آنکه تو را گم کرد؟! و چه گم کرد آنکه تو را یافت؟!(1)

______________________
(1) مصباح الهدی، چهل حدیث از امام حسین علیه السلام، ص 36

نظرات  (۳)

خسته نباشید ، ادامه بدید من که شخصا عاشق و طرفدار داستان نویسی هستم

---

مداربسته

پاسخ:
سلام زنده باشید
ممنونم که روحیه میدید
چشم ان شاءالله
۰۷ مهر ۹۸ ، ۱۳:۱۹ خانوم میم

سلام

عااالی بود حقیقتا :)

مرحبا

ان شاءالله در پناه حق در کنار عزیزانتون موفق باشین

پاسخ:
سلام
خیلی ممنونم هم بابت تعریفی که از نوشته دادین و لطفی که داشتین، هم بابت دعای خوبتون
ان شاءالله شما هم در پناه خدا در کنار عزیزانتون سالم و خوش و خرم باشید و در تمام مراحل زندگی موفق باشید.

آموزش آشپزی در هلوکوک!

holoocook.blog.ir

پاسخ:
سلام
من آشپز خوبی نمی شم!!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">