آیاسار

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نویسندگان

آقا اسماعیل - بخش دوم

جمعه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۰، ۱۱:۳۶ ب.ظ

جمله ی «من از تک تک شما یاد می گیرم» نقل و نبات صحبت های آقا اسماعیل است. به خصوص وقتی که کاری را اشتباه انجام می دهد و یکی از جمع، کار درست را به او یادآوری می کند؛ «من از تک تک شما یاد می گیرم». در وهله ی اول و بدون هیچ سابقه ی آشنایی، این جمله از مردی با سر و ریش سفید، آدمی را به تواضع و فروتنی گوینده رهنمون می سازد، اما تکرار مداوم آن طی آن چند روز و چند ماه، پیش و بیش از فروتنی، نشان سادگی، و بعد از مدتی طولانی دلیلِ بلاهت و جهالت است!!!


این سخن اینجا درست است که «هر کسی را بهر کاری ساختند»؛ هر چقدر که آقا اسماعیل از جوشکاری و کاشی کاری و لوله کشی و تعمیر آبگرمکن و بخاری و کولر سر در می آورد، از کار با کامپیوتر و بررسی پایان نامه و نوشته، عاجز و ناتوان و سردرگم. مدام باید از این و آن سوال می کرد و می پرسید تا به نتیجه ای برسد و هر بار؛ «من از تک تک شما یاد می گیرم».
این جمله تنها جمله ای نیست که مدام ورد زبان آقا اسماعیل است. حرف از ازیاد نسل و ازدواج مجدد در رتبه ی بعدی صحبت های او است؛ «سه تا بچه کمه، دوتا دختر و یک پسر خوبه ها، اما کمه. باید نسل آدم از طریق فرزندان مختلف ادامه پیدا کنه که چند نسل بعد، اگر نه یک طایفه، حداقل یک شاخه از طایفه به نام آدم باشه. من دیر ازدواج کردم، درست، اما خانمم هم چند سال من رو عقب انداخت. اوایل که ازدواج کردیم، دانشجو بود و به بهانه درس و دانشگاه، سه-چهار سالی مخالف بچه دار شدن بود، وگر نه من با چهل و پنج سال سن الآن باید شیش-هفت تا بچه داشته باشم. الان هم که درگیر درس و بحثه و ارشدش رو میخواد بگیره، مدام سرش تو لب تابه و هر چقدر بهش میگم بیا... قبول نمی کنه. خب منی که تمام راه ها به روم بسته اس، چاره ای ندارم جز زن دوم دیگه».
این حرف ها را با بی قیدی به زبان می آورد. آنقدر ارامش از سر و رویش می بارید که لبخند یک آن رو لب هایش خشک نشد. از یک چیزی مطمئن بود، و آن اینکه هیچگونه مخالفتی از سوی خانواده برای ازدواج مجدد وجود ندارد. بلکه همسرش برای اینکه از دست این خواسته ای که گاه و بی گاه بر زبانش جاری است، خلاص شود، به او گفته بود: «بگیر و خلاص مون کن دیگه».
تمایل و کشش او به ازدواج مجدد فقط به سخن گفتن ختم نمی شد، او را راه انداخته بود این طرف و آن طرف و پایش را به خواستگاری از خانم های مختلف، از دختران جوان و پیر گرفته تا خانم های بیوه و مطلقه،  باز کرده بود. اما هیچکدام سرانجامی نداشتند.
اصرار بیش از اندازه ی او نشان از این داشت که یک جای کار می لنگید و روزی رمز و راز این اصرار بر ملا خواهد شد، که شد و این روزها آقا اسماعیل در به در دنبال جمع کردن شاهد است تا دادگاه را مجاب کند که معسر است و همسرش که یک سال و نیم او و بچه هایش را ترک کرده، الان به دنبال به خاک سیاه نشاندن او است.

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۰/۱۲/۱۳
alef sin

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">