آیاسار

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نویسندگان

۱۳ مطلب با موضوع «چند خط... :: سینوسی» ثبت شده است

«جرعه ای عشق»


 #عاشقانه_ای_برای_همسرم 


تشنه ای را تصور کن، بی تاب و نا توان، تمام آب بدنش را از دست داده و برای ادامه حیات و زندگی، آخرین رمق و توان خویش را در پاهایش جمع کرده، ردی خط مانند از کشیدن پاها بر روی زمین باقی می گذارد، به این امید که در گوشه ای از این بیابان، جرعه ی آبی پیدا کند و زیر سایه ی تک درختی چند دقیقه ای بنشیند.

دلیل زنده بودنش امید است، امید به آب، به جرعه ای آب.

بین آدم هایی که می آیند و می روند و حوالی ما خانه و کاشانه دارند و زندگی می کنند، کسی پیدا می شود که دیگر تاب و توان و قدرتی برای زندگی ندارد، جز نیرویی که امید به او ارزانی می کند، امید به روزی بهتر برای زندگی ای خوش تر.

حتمی، کسی پیدا می شود که تنهایی چنان او را در فشار و مضیقه قرار داده است که در خود مچاله شده است، اما به حکم امید مقاومت می کند و تحمل می کند، امید به کسی که یاور او شود و او را از این حبس و انحصار انزوا و تنهایی در آورد.

امید دلیلِ بودن است و علتِ ماندن و ادامه دادن، اما به تنهایی کافی نیست، چرا که باید امید به چیزی تعلق بگیرد تا تحقق پیدا کند و دلیل و علت شود.

امید من، به عشقی است که هر روز جرعه جرعه، در کام دلم می ریزی و باعث حیات و زندگانی آن می شوی، که به تپش افتادن دل به همین عشق بستگی تمام دارد، همچنانکه از تپش افتادنش به نبودن عشق.

جرعه ی عشقی که هر روز به من می نوشانی، جرعه ی نور است، جرعه ی به تپش افتادن زندگی و نبض داشتن رگ حیات، ذره ای است که امید این دلیلِ بودن و ماندن با آن جان می گیرد و به جسم و روحم قوت و نیرو می بخشد و من را به حرکت وا می دارد و از سکون و ماندن و مرداب شدن و گندیدن و بوی تعفن دادن بر حذر می دارد.


به امید سرازیر شدن مدام جرعه ای عشق ... .



https://gap.im/ayasar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۰۵
alef sin

«باران من»


#عاشقانه_ای_برای_همسرم


سرزمین خشک و بی باران و تف دیده ی دلم را باران بودی که این چنین سرسبز و زیبا و شاداب شده است.

اگر تو در التهاب باران هستی و هنگام بارشِ آن، بیشتر باریدن را طلب می کنی، من تو را باران دلم می دانم و می خوانم و به بارش مدامت بر جان و دلم که با کلمات و جملات عاشقانه صورت می گیرد، امیدوارم و برای ادامه ی باریدنی این چنین دست دعا سوی آسمان بلند می کنم و نگاه ملتمسانه ی خود را به آسمان می دوزم.

تو با باران نجوا می کنی و من با تو حرف دل،

تو قطرات باران را مخاطب قرار می دهی و من تو را،

تو نگاهت به آسمان است و من چشمانم را به نگاهت دوخته ام،

ای مخاطب من، حرف دلم را آرام در گوشت زمزمه میکنم که دوستت دارم هر چقدر که این جمله کلیشه ای باشد و از مد افتاده،

و چشمانم از تو التماس نگاهی از جنس باران دارد که آن را بر دلم ببارانی و مرا زنده به عشق خود گردانی و مُهر عاشقی بر جان و دلم بنشانی.

ببار ای باران من ببار... .



https://gap.im/ayasar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۰۱:۴۲
alef sin

این تکه ها را می خری؟

هرکس خواست٬ قسمتی کند و برد و دید به کارش نمی آید٬ دور انداخت٬

تو می خری؟

تکه تکه جمع شان کردم٬ در هر چاله ای قسمتی بود٬

همه چاله ها را گشتم

پیدا کردم

جمع کردم

آوردم

می خری؟

شنیده ام خریداری؛ خریدار خوبی هستی

از نظر من و امثال من٬ اگر بخواهیم خریدار باشیم٬ مثل تو نمی شویم؛ مانند تو خریداری نمی کنیم٬ همه اش را ضرر می بینیم و زیان٬

ولی نه من خریداری چون توام٬ نه تو چون من اهل محاسبه و سود و زیان.

چاپلوسی نمی کنم٬ اما اگر هم بکنم مگر عیبی دارد؟!

تو فقط خریداری

می خری؟

ریز ریز است و نمی دانم چه به کارت می آید٬ حتی اگر آن را سر هم کنی٬ مثل روز اول نمی شود؛ هر شیشه و سفالی بشکند٬ بچسبانی مثل روز اول نمی شود٬ چه برسد به این متاع.

به سیاهی اش نگاه نکن٬ پیش تو جلا پیدا می کند؛ همه ریزه ها جلا پیدا می کند٬ اگر بخری...

می خری؟

هر چه در ازایش دادی می پذیرم٬ اصلا ندادی هم ندادی

مگر آنها که هر کدام تکه ای از آن را بردند و دور انداختند٬ چه بهایی پرداخت کردند که از تو ثمن این خورده ها را بخواهم؟!

پیش تو باشد برایم بس است

می خری؟

نه

بهتر است بگویم

می پذیری؟ می بری؟

اینجا٬ جایش می گذارم٬

دل است٬ پیش تو باشد بهتر است تا که دستم بگیرم و به این و آن عرضه اش کنم و دست رد به سینه ام بزنند و رویم را زمین...

تو امین ای خدا...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۴۱
alef sin