این تکه ها را می خری؟
هرکس خواست٬ قسمتی کند و برد و دید به کارش نمی آید٬ دور انداخت٬
تو می خری؟
تکه تکه جمع شان کردم٬ در هر چاله ای قسمتی بود٬
همه چاله ها را گشتم
پیدا کردم
جمع کردم
آوردم
می خری؟
شنیده ام خریداری؛ خریدار خوبی هستی
از نظر من و امثال من٬ اگر بخواهیم خریدار باشیم٬ مثل تو نمی شویم؛ مانند تو خریداری نمی کنیم٬ همه اش را ضرر می بینیم و زیان٬
ولی نه من خریداری چون توام٬ نه تو چون من اهل محاسبه و سود و زیان.
چاپلوسی نمی کنم٬ اما اگر هم بکنم مگر عیبی دارد؟!
تو فقط خریداری
می خری؟
ریز ریز است و نمی دانم چه به کارت می آید٬ حتی اگر آن را سر هم کنی٬ مثل روز اول نمی شود؛ هر شیشه و سفالی بشکند٬ بچسبانی مثل روز اول نمی شود٬ چه برسد به این متاع.
به سیاهی اش نگاه نکن٬ پیش تو جلا پیدا می کند؛ همه ریزه ها جلا پیدا می کند٬ اگر بخری...
می خری؟
هر چه در ازایش دادی می پذیرم٬ اصلا ندادی هم ندادی
مگر آنها که هر کدام تکه ای از آن را بردند و دور انداختند٬ چه بهایی پرداخت کردند که از تو ثمن این خورده ها را بخواهم؟!
پیش تو باشد برایم بس است
می خری؟
نه
بهتر است بگویم
می پذیری؟ می بری؟
اینجا٬ جایش می گذارم٬
دل است٬ پیش تو باشد بهتر است تا که دستم بگیرم و به این و آن عرضه اش کنم و دست رد به سینه ام بزنند و رویم را زمین...
تو امین ای خدا...