آیاسار

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فقر» ثبت شده است

صدایش را انداخته بود در گلو و مدام پشت میکروفن داد می زد، از درد مردم می گفت. می گفت: مردم نان ندارند، نان شب ندارند. از شدت فقر و نداری بعضی های شان افتاده اند به دزدی و خلاف، برخی دیگرشان افتادند به دست دراز کردن جلوی هر مرد و نامردی و عده ای هم تن فروشی می کنند.
صدایش را بلندتر کرد: آهای مردم! اژدهای هفت سر فقر همه ی دار و ندار آدم را می بلعد و از او هیچ چیزی باقی نمی گذارد، هیچ چیزی که بتوان برای او ارزش قائل شد. بلای فقر وقتی در خانه ای را کوفت تا آن را بر سر ساکنینش آوار کند ایمان و اعتقاد و باور صاحب خانه را فراری می دهد.
فقر قفلی است که بر زبان مبتلا به آن، زده می شود و او را از گفتن حق و حتی از طلب حق خود باز می دارد.
مردم ما امروز دچار این بیماری مزمن شده اند و با آن دست و پنجه نرم می کنند و قطعا به زودی در برابر آن زانو می زنند و به طریقی اعلام می کنند اسیر آن شدند؛ گدایی می کنند، دزدی می کنند، تن فروشی می کنند، هزار و یک خلاف انجام می دهند، چون ندارند، ندااااارند.
کلمه ی آخر را با شدت بیشتری ادا کرد.
از صحبت های او خیلی لذت بردم و با خود گفتم: این صحبت ها همه ناشی از روحی حماسی و بخشنده است که اینگونه بی مهابا سخنرانی می کند و هم هشدار وجود درد می دهد و هم به راه درمان راهنمایی می کند و خود نه فقط به فقرا کمک می کند که حتی مثل آنها و یا در حدی نزدیک به آنها زندگی می کند.
چند وقت بعد از طریق اینستاگرام او را دیدم در حالی که شلوارک به پا داشت و تی شرت به تن، در سواحل دریای زرد در کره ی جنوبی بدون میکروفن و صندلی و منبر داشت از روابط زن و شوهر می گفت!!!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۸ ، ۰۰:۵۹
alef sin

طبقات اجتماع


خوب که چشم می اندازی به نقطه نقطه ی این سرزمین، این مملکت، این مرز و بوم و بالاخره این مام وطن!!! از این دست صحنه ها زیاد می بینی، با کمی تفاوت و بالا و پایینی از اختلاف؛ گوشه ای هست که آن پایین دستی ها را پشت تپه ها پنهان کردند و یا اینکه پنهان شدند، تا آن ها را نبینند یا دیده نشوند، و گوشه ای دیگر چنان فاصله ای افتاده است بین دو طبقه ی اجتماع، که ثروتمند چشمش به فقیر نیفتد و بی پول، فقط خواب خوشی های ثروتمندان را ببیند.

خانه های کهنه ی دیوارْ ترک برداشته ی رنگ و رو رفته، در برابر برج های بلند بالای چند میلیاردی، تن های زخمی و جان های ترک برداشته از ظلم و بدن های رنگ و رو دار و روح های بی روح سرگردانِ سرگرم خوشی و گاه فلسفه بافی و گاه آوازه در کردن.

همه را نمی گویم، که گفتن از همه، صحبت از تساوی غیر حاصل انگشتان یک دست است، ولی غالب را مد نظر دارم و خصوص بعضی از آن ها را که خوشی هایشان پایین شهر می گذرد، همان جایی که بدبختی دیگرانی که فرو دست می خوانندشان، تنها رهاورد و نتیجه و اثر آن خوشگذرانی است.

نگاه از مام وطن که بگیریم، و از زمان بگذریم و به فراسوی آن نظری بیندازیم، می بینیم که همیشه سیاهی و سفیدی، تاریکی و روشنایی، کنار هم بوده اند و کاخی ساخته نشد مگر روی ویرانه های کوخی و شکمی سیرتر از سیر نشد مگر آنکه شکم دیگری به کمر چسبید و جیبی پر پول نشد چنان که پول از آن سر ریز شود، مگر آنکه پشه در جیب دیگری پشتک وارو زد.

و این داستان ادامه دارد تا به خط پایان برسد... .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۱۷
alef sin