آیاسار

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نویسندگان

ماجرای یک مصاحبه-قسمت دوم

يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۹، ۰۲:۱۰ ق.ظ

- غیر از جهاد ساز و کار دیگری برای حکومت دارید؟ مثلا انتخابات بر پا می کنید؟
صورتش را یک طرفی کرد و زهر خندی گوشه ی لبش نشست: انتخابات؟! ما از طاغوت بیزاریم، تو می گویی: مثل بوزینه پیروی از طاغوت کنیم؟ انتخابات از غرب آمده، از جایی که دشمنان الله بر آن حاکم اند و بر کرسی او نشسته اند و برای تمام مردم جهان نسخه می پیچند. ما برای آزادی این مردم از طاغوت ها آمده ایم تا فقط الله را بپرستند و مطیع قوانین او باشند.
دو جمله ی آخر را در حالی که چشم هایش را به چشم هایم دوخته بود و انگشت سبابه ی دست راستش را سمت آسمان گرفته، گفت. نمی دانم از این عزم و اراده بترسم که از ایمان به مسیری که انتخاب کرده بود خبر می داد، یا از اتکای بیش از حد او به «الله»ی که او بیش از حد، آن را بر زبان می آورد، انگار که «الله» عبد او است، نه او بنده اش.

 


- با این وصف نقش مردم در حکومت شما چیست؟
- این سوال، سوال درست و به جا و خوبی است.
با این جمله یعنی باید به تمام هر آنچه پرسیدم شک کنم؟ و هر آنچه را بخواهم بپرسم منتظر تاییدش بمانم؟
- مردم در حکومت ما باید با امام بیعت کنند و حرف و سخن او را گوش دهند و دستوراتش را به جان بخرند. سعادت مردم در این است که اطاعت کنند.
بیچاره مردم؟! اطاعت بی چون و چرا؟! بدون هیچ اما و اگر؟!
- اطاعت محض تنها در سایه ی عدالت حاکم و بی نقص بودنش صورت می گیرد، این حاکم بی نقص کیست؟ و علاوه بر آن، عدالت گاه به مذاق بعضی خوش نمی آید و با آن سر ناسازگاری می گذارند؟
چقدر از این نگاهش بدم آمد!
- گفتم که تو از آن دسته مسلمان های جاهلی هستی که از اسلام و مسلمانی فقط اسمش نصیبت شده است. عدالت یکی از شرائط امام است. اگر عدالت نداشته باشد نمی توان او را انتخاب کرد، نمی توان او را برگزید.
حتما معنای عدالت را هم نمی دانی؟ یا اگر معنایی در ذهن  داری معنایی است غلط. برابری همه، همیشه عدالت نیست. عدالت یعنی انسان به درجه ای برسد که هیچ گناه کبیره ای از او سر نزند و بر گناه صغیره اصراری نداشته باشد.
گناه کبیره و صغیره که می دانی چیست؟
این سوال را که پرسید، قهقهه زد.
عدالت، گناه کبیره، گناه صغیره، کوچک شمردن من، مسخره کردنم، هیچ وقت اینقدر فاصله ی بین حرف و عمل متحریم نکرده بود.
- چه کسانی این صفت عدالت را تشخیص می دهند؟
- این هم از همان سوال های خوب است.
هر چقدر هم تعریف کند، از تعریفش شاد نمی شوم که تعریف و تمجیدها بیش از آنکه از من باشد، در واقع بهره ی او است.
- در این مورد از یک جهت اتفاق نظر وجود دارد و آن اینکه کسانی می توانند تشخیص دهند که گره کار را باز کنند. و از دو جهت اختلاف وجود دارد:
اول آنکه این افراد چه کسانی هستند؟ که به نظر من عبارتند از دانشمندانی که فقه اسلامی می دانند، و مسئولان نظامی و ریش سفیدان.
دوم آنکه تعدادشان باید چند نفر باشد که بیعت با امام تام باشد؟ که به نظر من یک نفر هم کافی است.
چشمانم از تعجب گرد می شود؛ یک نفر؟! تمام زندگی مردم بسته به یک نفر باشد؟
- اما این شبیه به دیکتاتوری نیست؟
نمی توانستم بگویم: خودِ دیکتاتوری است، جانم را هنوز کمی دوست دارم.
کلت کمری اش را از کمر باز کرد و دستی به آن کشید و کنار خودش گذاشت: دیکتاتوری فکری است که غربی ها در مغز شما مسلمان ها کاشته اند. انگلیس که ادعای مردم داری دارد هنوز که هنوز است ملکه روباه صفت پیری آن را اداره می کند. سرود ملی شان دعا به جان او است. قسم تابعیت شان برای دفاع از تاج و تختش است. دیکتاتوری بالاتر از این؟ دیکتاتوری دروغی بیش نیست که در ذهن جاهلانی چون تو کرده اند.
من از این مرد بیزارم، و اگر بیشتر از این با او همنشین شوم از باورهایش نیز متنفر می شوم حتی اگر حقی در بین آنها باشد.
- آیا مردم با این اوصاف، حق اعتراض و تظاهرات علیه حاکم را دارند؟
- به هیچ وجه، به هیــــچ وجه. اطاعت از او واجب است و اطاعت نکردن حرام.
ای کاش می توانستم به او بگویم: آدمی که حق نفس کشیدن را از او بگیری و حق زندگی کردن را از او سلب کنی و دین و باورش او را از جا بلند نکند و در مقابل تو قد علم نکند، این چنین باوری به حق ارزشی ندارد جز آنکه بازیچه ای باشد در دست پادشاهانی که سراسر وجودشان را شهوت قدرت گرفته است و به راستی که چنین اعتقادی زمینی است نه آسمانی.
پیش از آنکه جمله ای بگویم، همانطوری که لبه ی پتویی که رویش نشسته بود را درست می کرد، گفت: البته این را هم باید اضافه کنم که اگر کسی از طریق شورش حکومت اسلام را سرنگون کرد و خود حکومت را به دست گرفت، به شرط آنکه مسلمان باشد، حکومت او حکومت الله است و باید از او اطاعت کرد.
بزرگترین آفت هر دین و مذهبی آن است که اعتقاداتش متناقض و ناسازگار باشند و این نشان دهنده ی آن است که این اعتقادات نه دستور خدا که ساخته ی دست بشر اند.
- به عنوان آخرین سوال: اگر حاکم ظلم کرد، خونی ریخت، اموالی را به ناحق به اسم خود کرد، وظیفه ی مردم چیست؟
سوالات دیگری نوشته بودم اما به دیواری سخت برخوردم که اگر تمام تلاشم را بکنم که از آن بپرم و یا آن را ویران کنم، نمی توانستم. سوال آخری را هم فقط برای اطمینان از نتیجه ای که از صحبت ها گرفتم، پرسیدم.
- باید اطاعت کنند. هیچ راهی جز اطاعت کردن ندارند.
عشق به خبرنگاری که در خونم جریان داشت همیشه باعث می شد از مصاحبه کردن لذت ببرم و بدون بررسی تمام زوایای موضوع مصاحبه، آن را رها نکنم. عشقی که گاهی اعتراض سردبیر را به همراه داشت و گاهی مصاحبه شونده زبان به گلایه باز می کرد. اما این بار با نرسیدن خون به مغزم احساس می کنم این عشق از جریان ایستاده است.
- ممنونم از وقتی که گذاشتید. بیشتر از این به شما زحمت نمی دهم.
با این جمله لبخند مسخره ای روی لبانش نشست و دو دستش را در حالی که کف آنها رو به آسمان بود، سمت من دراز کرد و چند باری بالا و پایین.
- ابو مریم! ایشان را بر گردانید به همانجا که او را سوار کردید.
برگه ها در کیفم جا می دهم و آن را روی شانه می اندازم. با نگاه و اشاره ی دست به ضبط صوت از ابو مجاهد اجازه می گیرم که آن را بردارم و او با اشاره ی دست اجازه داد. پیش از رفتن دوباره من را در آغوش گرفت و گفت: بر من حقی داری تا تو را بدرقه کنم، همانگونه که به استقبالت آمدم.
تا دم غار بدرقه ام کرد. پیش از سوار شدن به ماشین ابو مریم چشم هایم را بست و در را باز کرد. سوار شدم و ابتدا تکان های شدید، سپس آرام و در آخر جاده ای هموار. 

 

پایان
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۹/۰۴/۲۹
alef sin

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">