آیاسار

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نویسندگان

خسته از دنیا

يكشنبه, ۷ دی ۱۳۹۹، ۰۱:۴۸ ق.ظ

وَ قَالَ (علیه السلام):
مَنْ قَصَّرَ فِی الْعَمَلِ ابْتُلِیَ بِالْهَمِّ وَ لَا حَاجَةَ لِلَّهِ فِیمَنْ لَیْسَ لِلَّهِ فِی مَالِهِ وَ نَفْسِهِ نَصِیبٌ.
نهج البلاغه ترجمه دشتی، حکمت 127

و درود خدا بر او، فرمود:
آن کس که در عمل کوتاهى کند، دچار اندوه گردد، و آن را که از مال و جانش بهره اى در راه خدا نباشد خدا را به او نیازى نیست.

__________


دراز کشیده روی شکم با موبایلش ور می رفت و کانال های مختلف تلگرام را جستجو می کرد. از کانال خبری با خبرهای ریز و درشت و مهم و بی اهمیت یکی یکی گذشت. تمام که شد رفت سراغ کانال طنز و جوک و خنده. فیلم ها و عکس های مختلف را در این کانال دانلود کرد.


حوصله اش از تبلیغات کانال ها سر رفت.  شروع کرد به بازی کردن. اولین بازی candy crush saga، یک بازی جورچین که با چیدن گوی های همرنگ کنار هم باید مرحله به مرحله تمامش کرد.
شکمش کَمَکی درد گرفت، غلت زد و روی کمر خوابید. هندزفری را که کناری انداخته بود در گوشش گذاشت و شروع کرد به بازی bobji؛ یک بازی جنگی آنلاین که البته نیاز به فیلتر شکن دارد.
خسته از دراز کشیدن بلند شد رفت سراغ یخچال و پارچ آب را سر کشید. سیب قرمزی از سبد پلاستیکی قهوه ای رنگ میوه ها که فقط سیب و پرتقال در آن بود برداشت و گاز زد. هیچ چیزی از سیب را دور نینداخت؛ هسته هایش را هم قورت داد.
تلویزیون را روشن کرد و شروع کرد به بالا و پایین کردن کانال های مختلف ماهواره تا اینکه فیلم اکشنی که در حال پخش بود، توجهش را جلب کرد. یک فیلم از تونی جا، بازیگر تایلندی که تلاش می کرد تا مجسمه ی روستا را که دزدیده بودند، به معبد روستای شان باز گرداند.
وسط فیلم دیدن یادش آمد که موبایلش شارژ ندارد. آن را به پاور وصلش کرد و کنار دست خود گذاشت. گاه گاهی که صدای آمدن پیام می آمد صفحه موبایل را نگاهی می انداخت و آن را دوباره سرجایش برمی گرداند.
فیلم تمام نشده بود که پیامکی از رفیقش رسید که با او قرار گذاشته بود بروند قهوه خانه و برنامه ی هر شب شان که بازی شهروند و مافیا است را داشته باشند.
دیشب قبل از بازی همه از ساجد؛ همبازی شان می گفتند، که در مسابقه ی شهروند و مافیا که در تلویزیون پخش می شد، شرکت کرده بود. هر کدام شان چیزی می گفت؛ یکی بازی را تحلیل می کرد و دیگری از بازی دوست شان تمجید و سومی که از ساجد دل خوشی نداشت و همه از این کینه ی نه چندان قدیمی اش خبر داشتند، تا می توانست ساجد و بازی کردنش را مسخره کرد؛ یارو تو همین بازیای قهوه خونه به زور راش می دادن، بلند شده رفته تلویزیون. تلویزیون ایران هر کی هر کیه و گرنه ساجد دماغو کجا و تلویزیون کجا!
هر شب بازی با تمام سر و صداها و جر و بحث هایش تا ساعت سه-سه و نیم ادامه داشت. بعد از آن بر می گشت خانه و تا چهار و نیم bobji بازی می کرد. کمتر از ده ساعت اگر می خوابید آن روز تا شب دمغ بود و همه هم می دانستند کم خوابیده است که بی حوصله است.


..........**********..........

 

یک روزی پروفایل واتس آپش توجهم را جلب کرده بود. یک عکس سراسر سیاه، بدون هیچ نقطه ی روشنی. به او پیام دادم:
-سلام دادا!
خوبی؟ خوشی؟
چیزی شده؟ چرا پروفت سیاهه؟ خدایی نکرده کسی از فامیل فوت کرده؟
پیام رسید، دو تیک خاکستری هم خورد. دو ساعت بعد جواب داد:
-سلام با معرفت!
باید کسی بمیره تا تو یه حالی بپرسی؟
کاش می مرد
منظورش را نفهمیدم. پیام دادم:
- ببخشید دادا!
تو که سرت مدام شلوغه
منم که درگیر کار و زندگیمم
راستی تو چرا دیر جوابمو دادی؟(:
بلافاصله جواب داد:
- همه درگیرن، من و تو هم درگیر
مهم اینه که درگیر چی هستیم
تو درگیر زندگیت، من درگیر خودم
داشتم فیلم نیگا می کردم.

-خب دادا!
چرا پروفتو سیاه کردی؟

- چون سیاهی برا همه رنگ عشقه
برا ما رنگ بدبختی و بیچارگیه
که همه فقط موقه ی بیچارگی مون
میگن: چن مَنی؟!

- دادا! این همه گوشه کنایه نداره
یه سوال پرسیدم

- باشه با مرام!
سیاه رنگ زندگیمه
زندگیم که سراسر درده
دردی که دارو نداره
دارویی که فقط مرگه
جواب گرفتی؟؟؟؟

- گرفتم دادا!
امیدوارم حالت بهتر شه
یه وقتی هم پروفت شاد باشه

- شادی به ما نیومده
مام به شادی روی خوش نشون نمی دیم
اصلا روی خوش نداریم که بخوایم نشون بدیم
در هر حال ممنون که پیام دادی

- خواهش دادا
بای

- بای


..........**********..........


تازه از خواب بیدار شده بود. موبایلش را برداشت و همانطور که دراز کشیده بود وضعیت های واتس آپ مخاطبینش را چک کرد؛
محمد دوست صمیمی اش عکس گل لاله ی قرمزی که آتش گرفته بود به اشتراک گذاشته و زیرش این بیت را نوشته بود:
آنقدر با آتش دل ساختم تا سوختم/ بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم/ رهی معیری
برایش نوشت: ممد جان سوخته ای چون پدر سوخته ای(((:
ساجد عکسی از خودش در مسابقه ی شهروند و مافیای تلویزیون گذاشته بود.
برای او نوشت: ایولا داش ساجد، به امید راهیابی به فینال.
آن کسی که با ساجد مشکل داشت عکس میمون دماغ دراز قهوه ای گذاشته بود و زیرش نوشته بود: بدون شرح...
چند لحظه ای به مغزش فشار آورد که برای این یکی چه بنویسد، که نوشت: از دماغ تا ما تحتت سوخته ها(:
وضعیت های دیگران را هم دید. یکی مانده به آخرین وضعیت، متعلق به پسر عمه ی طلبه اش بود. همین که چشمش به اسم پسر عمه اش افتاد با خودش گفت: باز اینم آیه و حدیث گذاشته. لابد اینم یه جور تبلیغ دین خدا حساب میشه که با شکم پر بشینی و آیه و حدیث بذاری که بقیه متحول بشن.
وضعیت را باز کرد. پسر عمه اش متن به اشتراک گذاشته بود:

مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ
سورة النحل/97

ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ ، ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﺎﺭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﻫﺪ ﺩﺭ ﺣﺎلی ﻛﻪ ﻣﺆﻣﻦ ﺍﺳﺖ ، ﻣﺴﻠﻤﺎً ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﭘﺎﻙ ﻭ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﺍﻱ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻰ  ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭ ﭘﺎﺩﺍﺷﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻋﻤﻠﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ  ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﻣﻰ  ﺩﻫﻴﻢ.

هر دو متن را به سرعت بدون آنکه بخواند رد کرد و جز کلمه «زنده می داریم» که پر رنگ شده بود، چیزی توجهش را جلب نکرد.
وضعیت آخر آهنگی بود از راغب:
خستم از دنیا درمونده و تنها، نه حالی مونده باقی نه امید واسه فردا
وقتی این همه بی رحمیم از عشق چه می فهمیم، ما که پشت به هم نشستیم رو به آینه ها شکستیم 
چه دردایی کشیدم به هر سمتی دویدم، ته هر راهی رسیدم به هیچ جا نرسیدم
خدایا خدایا بریدم از همه دنیا، منو رها کن از این شب شب سرد بی فردا.
به محض اینکه آهنگ را شنید، رفت سراغ گوگل کروم و آن را دانلود کرد. همانجا سرجای خودش که دراز کشیده بود آهنگ را پخش کرد و گزینه ی تکرار تراک را فعال کرد.

موافقین ۰ مخالفین ۱ ۹۹/۱۰/۰۷
alef sin

نظرات  (۱)

متن تون منو یاد عنوان "مرگ تدریجی یک رویا" انداخت.

شخص مذکور چقدر نا امید بودند :(

پاسخ:
سلام
ممنون که مطالعه کردید
اینطور نا امیدی الآن همه گیر شده و اختصاص به شخص مذکور نداره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">