تعبیر زندگی
زندگی جریان دارد مثل رودخانه در بستر رود
مصب دارد و به دنیای بزرگتر ختم می شود
زندگی دریا است٬ آبی تر از آسمان
زندگی دانه های برف است که نم نم فرو می بارد.
تعبیر من از زندگی را٬ اما کسی دارد که خوشی زده باشد زیر دلش؛ نه صبحانه اش دیر می شود و نه ناهار و شامش٬ شب که می خوابد٬ بی دغدغه سر بر بالشت می گذارد٬ صبح که از خواب بیدار می شود٬ بی حوصله و با نغ بلند می شود.
تعبیر من از زندگی را٬ اما کسی دارد که نه گلوله می بیند نه خمپاره٬ نه موشک٬ نه تانک٬ نه بالگرد نظامی٬ نه جنگنده٬ نه خوشه ای می شناسد٬ نه فسفری.
تعبیر من از زندگی...
مهم نیست بگذار کسی دیگر در گوشه ای از این جهان تعریف کند زندگی را برایمان و بگوید که زندگی از نگاه او چگونه است؛
شب گرسنگی٬ روز گرسنگی
روز تشنگی و گرما٬ شب تشنگی و سرما
شب خانه خرابی٬ روز آوارگی
روز هواپیما و موشک و انفجار٬ شب هواپیما و موشک و انفجار
شب عزا٬ روز عزا
مرگ عزا٬ عروسی عزا
خانه
درد٬
خیابان
درد٬
مدرسه
درد٬
بیمارستان
درد
جبهه
خون٬
شهر
خون٬
خانه ی همسایه
خون٬
دوست و آشنا و فامیل غرق خون
سرها بزرگتر از تن٬ تن ها نحیف تر از سر٬
ضربان قلب ضعیف٬ نفس ها قابل شمارش
کودک نالان٬ مادر گریان٬ خواهر جگرش خون٬ برادر درگیر دفاع و جنگ٬ پدر زیر تلی از خاک
انسان؟!
هستیم
نامسلمان؟!
نیستیم
اهل دفاع؟!
هستیم
اهل جنگ؟!
نیستیم
تعبیر من از دنیا٬ از زندگی...
هر لحظه و هر آن چشم هایم ممکن است بسته شود٬ و جز سیاهی نبینم
تعبیرم بماند همین سیاهی
نگاهم به زندگی٬ بماند همین سیاهی
تا فردا شکایت مسلمان و مسلمانی برم نزد خدا؛
که چرا ایمان آورندگان به تو٬ همیشه پیش قدم تر بوده اند در شکستن حد و مرزهایی که تعیین کرده ای؟!