بی نصیب
جمعه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۳۴ ب.ظ
دیگر سراغی از من نمی گیرد
پا به کوچه های تنگ و تاریک من نمی گذارد
در خانه ی من را نمی زند
شاید راه را گم کرده باشد
شاید گوشه کناری خوابش برده است
شاید به سراغ غیر من رفته است.
دیگر شانه به شانه ی من راه نمی رود
پا جا پای من نمی گذارد و پشت سر من قدم بر نمی دارد
شاید همچون پرنده ای نشسته بر شانه ی کودکی خندان، دنیا را به کام خویش می بیند و خوشی را در آغوش گرفته است.
دیگر دست در دست من نمی گذارد
با من سخن نمی گوید
خنده بر لبانم نمی نشاند
شاید زیر درخت سیب در کنار جویباری در بر دیگری نشسته است.
خراب خانه ی مرا جز تاریکی شب سرکی نمی کشد
و چایی خانه ام را لب نمی زند جز غصه و غم
و جز درد و رنج هم سخن و هم زبانی ندارم.
ما را ز شادی و خوشی هیچ نصیب نیست... .