فلسفه بافی در مورد معاد
#برشی_از_یک_کتاب
یک عده ای می گویند : بابا ! خدا بزرگ تر از آن است که بنده هایش را عِقاب کند . او بزرگ و عظیم و رحیم است . مادر بچه اش را نمی سوزاند ، آن وقت خدا بسوزاند ؟! عمو ! برو ، خدا بچه هایش را نمی سوزاند آن ها را دوست دارد . یک وقت هم اگر بچه هایش کاری بکنند ، می گوید : خیلی بدی نکنید ؛ که آتش دارم . می خواهد آن ها را تنبیه کرده و بترساند وگرنه در آتش که نمی برد . این ها کسانی هستند که عظمت خدا را دلیل نفی معاد می دانند . می خواهند به خدا معتقد باشند ، در حالی که هیچ اعتقادی به او ندارند . می خواهند که با عظمت او عذری برای آزادی خودشان داشته باشند . در جواب این ها باید گفت : اینکه خدا بزرگ تر از آن است ... در این بحثی نیست . بحث در این است که خدا هستی را « منظم » آفریده و کسی که در این هستی « حرکت صحیحی » نداشته باشد می سوزد . درست مثل وقتی که من کبریت را زیر پیراهنم بکشم آتش می گیرد . حال تو بگو : خدا بزرگ تر از آن است که مرا بسوزاند او قانون هایی را در هستی گذاشته و به من هم گفته است که با آن ها درگیر نشو . راه و روش زندگی را هم برایم توضیح داده تا درگیر نشوم . ولی منی که درگیری با آن ها را خودم خواسته ام و خودم فساد به بار آورده ام ، نمی خواهم بسوزم ؟! چرا نسوزم ؟! که سوختن یک امر طبیعی است . عظمت او باعث تنظیم این هستی است و نظم این هستی باعث ضربه خوردن ماست . تعبیری که قرآن از معاد دارد این است که ( وَتَرَىٰ کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَىٰ إِلَىٰ کِتَابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَجاثیه 28 ) جزای شما ، همان عمل خودتان است و چیز تازه ای نیست .
حیات برتر ، علی صفایی حائری ، ص 53