چند نکته:
1- ورود دوشکا و نفربر به شهرک طالقانی ماهشهر یعنی اینکه آن مسئولی که چنین دستوری داده این شهرک رو با ادلب سوریه اشتباه گرفته!!! و مردم به تنگ آمده از فقر و نداری و از همه مهمتر تبعیض نژادی را با داعشی ها.
تیر اندازی و بستن جاده و ماجرای نیزارهای ماهشهر قابل انکار نیست چنانکه در شهرهای دیگر هر چند با شدت کمتری وجود داشت، اما نجات پتروشیمی ماهشهر چقدر ارزش داشت که مردم احساس کنند برای جنگ با آنها و کشتن شان دوشکا آوردند.
2- ماهشهر عملا به دو نقطه تقسیم شده است؛ قسمت فقیر نشین که از پتروشیمی فقط درد بیکاری اش نصیب شان شده و قسمت پتروشیمی نشین(مرفهین که نمی توان لقب بی درد به آنها داد ولی مرفه هستند). وقتی از ماهشهر به این شکل می شنوی یا آنجا را اینگونه می بینی، ناخودگاه یاد آبادان و شرکت نفت و تفاوت بین کارگران شرکت و مهندسانش قبل از انقلاب می افتی که فلان لین برای انگلیسی ها و مرفهین و بهمان منطقه برای کارگران و ندارها(البته من بعد از جنگ به دنیا آمدم و این تقسیم بندی را بعضی رزمنده های آبادانی و خرمشهری در کتاب شان ذکر کرده اند).
3- اساس ترین مشکل در اهواز و به خصوص مناطق عرب نشین احساس تبعیضی است که تقریبا همه ی عرب ها باورش کرده اند؛ اینکه شرکت نفت نیرو استخدام می کند، اما ما عرب ها را استخدام نمی کنند، اینکه فلان ادراه با سرپرست عرب اداره بشود ولی حکم مدیریت به او نمی دهند مگر آنکه خود و خانواده اش نتوانند عربی صحبت کنند، اینکه عرب ها نباید در یک شهر متمرکز شوند و باید به نحوی همگی مهاجرت داده بشوند( چنانکه جرقه ی شورش های سال 84 اهواز و بعدها بمب گذاری های سازمان برنامه و بودجه و خیابان نادری و بانک سامان کیانپارس، و بعدها مشکل برگشتن تعدادی از جوانان عرب خوزستانی از مذهب شیعه و رفتن به دامان وهابیت از شب نامه ای شروع شد که به امضای آقای ابطحی رییس دفتر رییس جمهور وقت بود مبنی بر اینکه عرب ها نباید تمرکز داشته باشند. این نامه ممکن است جعلی باشد اما بالاخره جرقه ای شد). این اتفاقات به این گستردگی ممکن است غیر واقعی باشد چنانکه شرکت نفت، آموزش و پرورش، ارتش کارمندان عرب زیادی دارند اما این احساس تبعیض در مردم تبدیل به باور شده است و مسئولین اگر بخواهند کاری کنند باید در راستای این هدف باشد که عرب با غیر او در این کشور تفاوتی ندارد و با حفظ اصالت و شعار خود(مقصود شعار دادن نیست بلکه مقصود شعائر عربی مثل لباس عربی و.. است)، می توانند در این کشور زندگی کنند، کار کنند و کرامت شان حفظ شود.
* نکته ی آخر و یا پیوست این نوشته:
بلایی که فاضلاب اهواز بر سر شهر آورد، سیل فروردین ماه نتوانست بیاورد!!!
ولی بسیج همگانی که برای سیل صورت گرفت، برای این بحران صورت نگرفت و به جز بسیج و سپاه و طلبه ها که همگی بسیجی وار و انقلابی پای کار آمدند، خبری از استاندار و هلال احمر(به صورت جدی) و ارتش نشد که نشد و این در حالی است که بحران فاضلاب این روزهای اهواز از مشکل آن روزهای سیل شدیدتر و دردناک تر است.