آیاسار

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نویسندگان

۱۱۳ مطلب با موضوع «چند خط...» ثبت شده است

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله : حُبُّکَ لِلشَّیْ ءِ یُعْمِی وَ یُصِمُ .

(من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص: ۳۸۰)

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمودند: عشق تو به چیزی کور و کر می کند(تو را).


ماشین ها بی آنکه سرعت خود را کم کنند به فلکه نزدیک می شدند. دیوانه تر از ماشین ها رضا بود که جلوتر از من تند قدم بر می داشت و به قول گفتنی تو شکم شان می رفت. دادم زدم: چه خبرته رضا؟!! آروم تر بابا، مگه ماشینا رو نمی بینی؟!
دست راستش را در هوا پرتاب کرد و با یک حالت بی خیالی گفت: حاجی! ما شوفریم.

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۰۳ فروردين ۰۰ ، ۱۳:۲۴
alef sin

امام جواد علیه السلام:
عِزُّ المُؤمِنِ غِناهُ عَنِ النَّاسِ؛
عزّت مؤمن در بى‏ نیازى او از مردم است.

تحف العقول ص 89 

 

نمِ اشکی گوشه ی چشم های ریز مادر پیر و گیس سفیدش با آن صورت چروکیده و دماغِ کوفته قلقلی، چکید و «خدایا شکرت» زیر لبی گفت.

- پسرم! بالاخره از دم درِ دکه ایستان «از صبح خروس خون تا بوق سگ» راحت میشی. خوشحالم برات. برو برا من خدا بیامرزی بفرس که با اصرار و فدایت شوم و قربونت برم هایم، دیپلم گرفتی، و گرنه اگه به بابات بود که از همون اول می گف: بیاد بغل دس خودم وایسه تو دکه. خدا بیامرزدش، زود رف، ولی از این زر زرا زیاد می کرد. الآن که وایسادی به کجا رسیدی؟ شدی عین بابای گور به گورت که به زور، سر ماه، یه پاپاسی ازش می کندم که برم دستی به سر و روم بکشم. گاهی می شد که می رفتم به آرایشگر می گفتم: من اینقده پول دارم، اندازه همینقد دستی به صورتم بکش. زنیکه ی لجاره، نگو که تهمت میزنیا؟! میشناسمش، میدونم با اون مردتیکه ی عوضی که هر روز میاد خونه اش و بعد چند ساعت موندن پیشش، میزنه به چاک، روی هم ریخته و پول ازش میسلفه. آره مادر، لجاره نگاه عاقل اندر سفیهی بهم می کرد و میگف: مگه میوه فروشیه، برو هر وقت پول داشتی بیا.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۳ بهمن ۹۹ ، ۰۱:۴۰
alef sin

درختی تناور و سرسبز، با خون شهدایی که از ریشه تا تنه و برگش، در آن جریان دارد، و مقاوم در برابر تبرهای تبر به دست ها و موریانه هایی که کنه وار به آن چسبیده اند و در آن می لولند.

 

اللّه أکبر برای تولدت
اللّه أکبر برای بودنت
اللّه أکبر برای ماندنت

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۱ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۴۸
alef sin

عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَی النَّبِیِّ صلّی اللّه علیه و آله
فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ أَبَرُّ؟ قَالَ أُمَّکَ.
قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: أُمَّکَ.
قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: أُمَّکَ.
قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ أَبَاکَ.

وسائل الشیعة، کتاب النکاح، أبواب أحکام الأولاد، باب 94، ح 1

امام صادق علیه السلام فرمودند: مردی خدمت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله آمد و گفت:
ای پیامبر خدا! به چه کسی نیکی کنم؟ حضرت فرمودند: مادرت.
گفت: پس از آن[به که نیکی کنم]؟ فرمودند: مادرت.
گفت: پس از آن؟ فرمودند: مادرت.
گفت: پس از آن؟ فرمودند: پدرت.

میلاد درخشنده ترین ستاره ی هستی «زهرا»،
و ستوده ترین ستایش شده «حمیده»،
همو که از آتش دور شده است، چنان که بچه را از شیر می گیرند و دور می کنند «فاطمه»،
و او که از هر بدی منزّه و پیراسته و پاک است «بتول» و گرد هیچ شر و پلیدی و ناپاکی نمی گردد «معصومه»،
پسندیده ترین خلق خدا «مرضیه» که به هر آنچه مقدر کند راضی است «راضیه»، سرور زنان عالم و سرور زنان بهشت «سیدة نساء العالمین و سیدة نساء الجنّة»، را به محضر فرزندش، بهار مردمان و خرّمی روزگاران «ربیع الأنام و نضرة الأیام» تبریک عرض می کنم.

+ یکی از القاب حضرت زهرا سلام اللّه علیها مادرِ پدر «أمّ أبیها» است. حقّ مادری دارد این بانو بر پدر، و شاید به همین دلیل باشد که هر وقت دختر وارد می شد، پدر که برترین خلق و فرستاده ی خدا است، از جای خود بلند می شد، به سمت او می رفت، دستش را می بوسید و به جای خود می نشانید. این همه احترام برای دختر جوانی است که هجده سال بیشتر نداشت.
+ خدا به حرمت برترین بانوی عالم، تمام مادرانی که سایه شان بالا سر فرزندان شان هست را حفظ کند و طول عمر همراه با عزت و سلامتی بدهد، و مادران مهربانی که خودشان رفتند و دل شان پیش فرزندان شان ماند را قرین رحمت گسترده ی خود گرداند.
+ بیست روز دیگر، روز پدر است. به عنوان یک پدر از تمام مادران خواهش میکنم به یک تبریک خشک و خالی بسنده کنند و دنبال جوراب نانو عطری به عنوان هدیه نگردند(:

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۵ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۲۱
alef sin

قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ.

ﺑﮕﻮ : ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻣﺮﮔﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻰ  ﮔﺮﻳﺰﻳﺪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ، ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺩﺍﻧﺎی ﻧﻬﺎﻥ ﻭ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﻣﻰ  ﺷﻮﻳﺪ، ﭘﺲ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻋﻤﺎلی ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ  ﺩﺍﺩﻳﺪ، ﺁﮔﺎﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ. (الجمعة/8)

 

خیلی کم اتفاق می افتد که به قبرستان بروم. گاهی که یکی از آشنایان خیلی نزدیک، دست هایش را به نشانه ی تسلیم در برابر فرشته ی مرگ بلند می کند و خودش را دست او می سپارد، برای خداحافظی، همراه با جمعیتی که هیچ وقت در زمان حیاتش به خاطر او یک جا جمع نشده بودند، به قبرستان می روم. گاهی هم به دلیل دیگری راهم کج می شود و پایم به آنجا باز می شود و فاتحه و دعایی نصیب اموات می کنم.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۹ ، ۱۲:۴۸
alef sin

فِی خَبَرِ  نَوْفٍ اَلْبِکَالِیِّ، قَالَ  أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ:  یَا  نَوْفُ اِرْحَمْ تُرْحَمْ.
بحار الأنوار، ج71، ص 396
در خبر نوف بکالى:امیر مؤمنان فرمود:اى نوف رحم کن تا تو را رحم کنند.

بیشتر از پنج پلاستیک دسته دار یا به قول ما عِلّاگه، دستم نبود اما سنگینی شان باعث شد که تقسیم شان کنم. گوجه فرنگی و پیاز و سیب زمینی و بادمجان و سیب، همه خریدی بود که باید انجام می دادم. خیار هم جزو این لیست نه چندان بلند بالا بود، اما قیمت نجومی اش که از بعضی میوه ها بیشتر بود، مانع شد که لیست خرید بدون خط خوردگی بماند.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۸ بهمن ۹۹ ، ۰۱:۵۲
alef sin
بعد از دو سال آشنایی و دوستی که هیچ خبری از حد و حدودش نداشتیم، جز اینکه بعضی وقت ها که ناهار آن روز را نمی پسندید، زنگ می زد و بعد از نیم ساعت با یک قابلمه غذا می آمد و جز اینکه یک بار دختر و مادر، هر دو آمدند خانه ی ما و دختر کلی گریه و زاری راه انداخته بود که تو موبایلش عکس یک دختر دیگر را دیدم، قرار شد برویم برای خواستگاری و تعیین مهریه.
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۲ ۳۰ دی ۹۹ ، ۰۱:۵۸
alef sin

روضه ای نیمه آزاد از این روزهای بچه های مادر از دست داده...

 

خانه ای سوت و کور بعد از رفتن خانمِ خانه، مادرِ بچه ها. هر کدام گوشه ای کز کرده اند و رد اشک روی گونه های شان مانده است. بی صداترین تشییع را شبانه انجام داده اند؛ بی صدا گریه کردند، بی صدا بر سر و سینه زدند، بی صدا تشییع کردند و بی صدا و بی نشان دفن کردند و برگشتند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۷ دی ۹۹ ، ۱۵:۱۴
alef sin

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَیْبَةً یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ
ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻲ ﺁﻓﺮﻳﺪ ، ﺳﭙﺲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻲ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﻧﻴﺮﻭ ﺩﺍﺩ ، ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﻴﺮﻭﻣﻨﺪﻱ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﻳﻲ ، ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻲ ﻭ ﭘﻴﺮﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ; ﻫﺮﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﻰ  ﺁﻓﺮﻳﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺍﻧﺎ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﺳﺖ .(الروم/54)

همیشه حرفش در خانه بود وقتی که همه ی شهر از او می گفتند؛ پدربزرگی که ثروتش زبانزد شهرش بود و الآن دشداشه و عبای سوراخش را نمی تواند عوض کند. فقیر شدنش به دلیل ولخرجی و فساد نیست. مردی که تمام عمرش سر زمین کار کرده است و دانه دانه کاشته که خوشه خوشه برداشت کند، کسی که بیشترِ زمین هایش را شلتوک و گندم پوشانده اما از کناره ی تل های خاکی جوی آب کنار زمینش بی خیال نمی گذرد و نخل های خرمایش را آنجا می کارد و چند اصله زیتون را هم زینت بخش زمینش قرار می دهد، این مرد نه ولخرج است و نه فاسد. اما زورِ عشق به پسرانش چربید و خودش و همسرش و دخترانش را بی نصیب از مالی کرد که عمری برای جمع آوری اش دوید، جنگید، چوب خورد و چوب زد.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۲ دی ۹۹ ، ۰۱:۲۳
alef sin
عَنْ  سَمَاعَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى  أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لِی مُبْتَدِئاً: یَا  سَمَاعَةُ مَا هَذَا اَلَّذِی کَانَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ جَمَّالِک،َ إِیَّاکَ أَنْ تَکُونَ فَحَّاشاً أَوْ صَخَّاباً أَوْ لَعَّاناً. فَقُلْتُ: وَ اَللَّهِ لَقَدْ کَانَ ذَلِکَ أَنَّهُ ظَلَمَنِی. فَقَالَ: إِنْ کَانَ ظَلَمَکَ لَقَدْ أَرْبَیْتَ عَلَیْهِ، إِنَّ هَذَا لَیْسَ مِنْ فِعَالِی وَ لاَ آمُرُ بِهِ  شِیعَتِی، اِسْتَغْفِرْ رَبَّکَ وَ لاَ تَعُد.ْ قُلْتُ: أَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ وَ لاَ أَعُودُ.
الکافی، کتاب الإیمان و الکفر، باب البذاء، ح14
سماعه گفت: نزد امام صادق(علیه السّلام)رفتم و او با من آغاز سخن کرد و فرمود: اى سماعه! این چه جنجالى بود که میان تو و شتردارت پدیدار گشته،مبادا دشنام گو و بد زبان و لعنت فرست باشى. در پاسخ گفتم:به خدا که چنین بوده است(بد زبانی کرده ام)، زیرا که او به من ستم کرد. فرمود: اگر او به تو ستم کرد تو از او جلو افتادی. همانا که این کردار از کردارهاى من نیست و من به شیعیانِ‌ خود دستور نمی دهم که چنین کنند. از پروردگارت آمرزش خواه و بدان باز مگرد. من گفتم:از خدا آمرزش خواهم و بدان بازنگردم.

 


دو دستش را در جیبش کرده بود و شاخه ی گیاه کوچکی که معلوم نبود از کدام چراگاهی آورده بود، گوشه ی لبش گذاشته، بلند بلند آواز می خواند:
«زیرِ آسمونِ این شهر نه غمی دارم نه غصه ای
بی باک و نترس می گردم و می چرخم چون آواره ای
غمگین نباش، لبخند بزن برایم، ای تک درختم
دردا که غمگین شوی، ای نازنینْ عشقِ مستم»

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۱۸ دی ۹۹ ، ۰۱:۴۰
alef sin