آیاسار

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نویسندگان

وَ قَالَ (علیه السلام):
کُلُّ مُعَاجَلٍ یَسْأَلُ الْإِنْظَارَ وَ کُلُّ مُؤَجَّلٍ یَتَعَلَّلُ بِالتَّسْوِیفِ.
نهج البلاغه، ترجمه دشتی، حکمت 285
و درود خدا بر او، فرمود:
آنان که وقتشان پایان یافته خواستار مهلت اند، و آنان که مهلت دارند کوتاهى مى ورزند.


بعد از چند روز موندن تو کوه های لخت و کم بوته ی اطراف شهر تخت، جایی که از کوه فقط ارتفاع و بلندی و بوته های گله به گله ی همه جا پرت شده را دارد، و جایی که از سرما خبری نیست، چه برسد به سفیدی برف، و نهایت خنکی اش این است که، غروب یکهو انگار که همه چیز عالم از کار می افتد و هوا شمشیر به دست بالای سر می ایستد، هیچ نسیمی نمی وزد و این یعنی نوبت شرجی و رطوبت بالا رسیده است. بعد از بودن در چنین جایی و بی خبری از عالم و آدم، که نه اینترنتی در کار بود و نه تلویزیونی و نهایت رسانه ی در دسترس رادیو بود، موبایلم رنگ دو فلش بالا و پایین اتصال اینترنت را به خود دید. 

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۲۶ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۴۸
alef sin

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله : حُبُّکَ لِلشَّیْ ءِ یُعْمِی وَ یُصِمُ .

(من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص: ۳۸۰)

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمودند: عشق تو به چیزی کور و کر می کند(تو را).


ماشین ها بی آنکه سرعت خود را کم کنند به فلکه نزدیک می شدند. دیوانه تر از ماشین ها رضا بود که جلوتر از من تند قدم بر می داشت و به قول گفتنی تو شکم شان می رفت. دادم زدم: چه خبرته رضا؟!! آروم تر بابا، مگه ماشینا رو نمی بینی؟!
دست راستش را در هوا پرتاب کرد و با یک حالت بی خیالی گفت: حاجی! ما شوفریم.

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۰۳ فروردين ۰۰ ، ۱۳:۲۴
alef sin

عَنْ  أَبِی اَلْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا عَنْ  أَبِیهِ عَنْ  آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ  رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه:

أَنَا وَ  عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ أَنْکَرَنَا فَقَدْ أَنْکَرَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ

کمال الدین و تمام النعمة، للشیخ الصدوق، باب 24، ح 7(ج1، ص261)

امام رضا علیه السلام از پدران خود نقل کرده اند که، پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمودند:

من و علی دو پدر این امت هستیم، هر کس ما را بشناسد خداوند متعال را شناخته است و هر کس ما را انکار کند خدواند عزّ و جل را انکار کرده است

-----🌹----------------------------
-----🌹----------------------------
-----🌹---------------🌹🌹🌹
-----🌹--------------🌹----------
-----🌹--------------🌹----------
------🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
------🌹-----------------------------------------
------🌹-----------------------------------------
------🌹🌹🌹🌹🌹-----------------------

 

 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۰۶ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۴۳
alef sin

امام جواد علیه السلام:
عِزُّ المُؤمِنِ غِناهُ عَنِ النَّاسِ؛
عزّت مؤمن در بى‏ نیازى او از مردم است.

تحف العقول ص 89 

 

نمِ اشکی گوشه ی چشم های ریز مادر پیر و گیس سفیدش با آن صورت چروکیده و دماغِ کوفته قلقلی، چکید و «خدایا شکرت» زیر لبی گفت.

- پسرم! بالاخره از دم درِ دکه ایستان «از صبح خروس خون تا بوق سگ» راحت میشی. خوشحالم برات. برو برا من خدا بیامرزی بفرس که با اصرار و فدایت شوم و قربونت برم هایم، دیپلم گرفتی، و گرنه اگه به بابات بود که از همون اول می گف: بیاد بغل دس خودم وایسه تو دکه. خدا بیامرزدش، زود رف، ولی از این زر زرا زیاد می کرد. الآن که وایسادی به کجا رسیدی؟ شدی عین بابای گور به گورت که به زور، سر ماه، یه پاپاسی ازش می کندم که برم دستی به سر و روم بکشم. گاهی می شد که می رفتم به آرایشگر می گفتم: من اینقده پول دارم، اندازه همینقد دستی به صورتم بکش. زنیکه ی لجاره، نگو که تهمت میزنیا؟! میشناسمش، میدونم با اون مردتیکه ی عوضی که هر روز میاد خونه اش و بعد چند ساعت موندن پیشش، میزنه به چاک، روی هم ریخته و پول ازش میسلفه. آره مادر، لجاره نگاه عاقل اندر سفیهی بهم می کرد و میگف: مگه میوه فروشیه، برو هر وقت پول داشتی بیا.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۳ بهمن ۹۹ ، ۰۱:۴۰
alef sin

درختی تناور و سرسبز، با خون شهدایی که از ریشه تا تنه و برگش، در آن جریان دارد، و مقاوم در برابر تبرهای تبر به دست ها و موریانه هایی که کنه وار به آن چسبیده اند و در آن می لولند.

 

اللّه أکبر برای تولدت
اللّه أکبر برای بودنت
اللّه أکبر برای ماندنت

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۱ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۴۸
alef sin

همیشه دوست داشتم جایی زندگی کنم که وقتی صبح ها درِ خانه را باز کنم رطوبت هوا همراه با بوی علف های تازه مشامم را پر کند و نم رطوبتی روی صورتم بنشیند و صدای آبی که از چشمه ای زیر کوه جریان پیدا می کند و در بستری کوچک راه خود را می گیرد، گوش هایم را نوازش دهد. خانه ام اگر چوبی بود قطعا عیشم کامل می شد و خوشی زندگی با تمام وجود به من رو می کرد.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۰ بهمن ۹۹ ، ۱۵:۵۹
alef sin

عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَی النَّبِیِّ صلّی اللّه علیه و آله
فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ أَبَرُّ؟ قَالَ أُمَّکَ.
قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: أُمَّکَ.
قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: أُمَّکَ.
قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ أَبَاکَ.

وسائل الشیعة، کتاب النکاح، أبواب أحکام الأولاد، باب 94، ح 1

امام صادق علیه السلام فرمودند: مردی خدمت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله آمد و گفت:
ای پیامبر خدا! به چه کسی نیکی کنم؟ حضرت فرمودند: مادرت.
گفت: پس از آن[به که نیکی کنم]؟ فرمودند: مادرت.
گفت: پس از آن؟ فرمودند: مادرت.
گفت: پس از آن؟ فرمودند: پدرت.

میلاد درخشنده ترین ستاره ی هستی «زهرا»،
و ستوده ترین ستایش شده «حمیده»،
همو که از آتش دور شده است، چنان که بچه را از شیر می گیرند و دور می کنند «فاطمه»،
و او که از هر بدی منزّه و پیراسته و پاک است «بتول» و گرد هیچ شر و پلیدی و ناپاکی نمی گردد «معصومه»،
پسندیده ترین خلق خدا «مرضیه» که به هر آنچه مقدر کند راضی است «راضیه»، سرور زنان عالم و سرور زنان بهشت «سیدة نساء العالمین و سیدة نساء الجنّة»، را به محضر فرزندش، بهار مردمان و خرّمی روزگاران «ربیع الأنام و نضرة الأیام» تبریک عرض می کنم.

+ یکی از القاب حضرت زهرا سلام اللّه علیها مادرِ پدر «أمّ أبیها» است. حقّ مادری دارد این بانو بر پدر، و شاید به همین دلیل باشد که هر وقت دختر وارد می شد، پدر که برترین خلق و فرستاده ی خدا است، از جای خود بلند می شد، به سمت او می رفت، دستش را می بوسید و به جای خود می نشانید. این همه احترام برای دختر جوانی است که هجده سال بیشتر نداشت.
+ خدا به حرمت برترین بانوی عالم، تمام مادرانی که سایه شان بالا سر فرزندان شان هست را حفظ کند و طول عمر همراه با عزت و سلامتی بدهد، و مادران مهربانی که خودشان رفتند و دل شان پیش فرزندان شان ماند را قرین رحمت گسترده ی خود گرداند.
+ بیست روز دیگر، روز پدر است. به عنوان یک پدر از تمام مادران خواهش میکنم به یک تبریک خشک و خالی بسنده کنند و دنبال جوراب نانو عطری به عنوان هدیه نگردند(:

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۵ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۲۱
alef sin

قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ.

ﺑﮕﻮ : ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻣﺮﮔﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻰ  ﮔﺮﻳﺰﻳﺪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ، ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺩﺍﻧﺎی ﻧﻬﺎﻥ ﻭ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﻣﻰ  ﺷﻮﻳﺪ، ﭘﺲ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻋﻤﺎلی ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ  ﺩﺍﺩﻳﺪ، ﺁﮔﺎﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ. (الجمعة/8)

 

خیلی کم اتفاق می افتد که به قبرستان بروم. گاهی که یکی از آشنایان خیلی نزدیک، دست هایش را به نشانه ی تسلیم در برابر فرشته ی مرگ بلند می کند و خودش را دست او می سپارد، برای خداحافظی، همراه با جمعیتی که هیچ وقت در زمان حیاتش به خاطر او یک جا جمع نشده بودند، به قبرستان می روم. گاهی هم به دلیل دیگری راهم کج می شود و پایم به آنجا باز می شود و فاتحه و دعایی نصیب اموات می کنم.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۹ ، ۱۲:۴۸
alef sin

فِی خَبَرِ  نَوْفٍ اَلْبِکَالِیِّ، قَالَ  أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ:  یَا  نَوْفُ اِرْحَمْ تُرْحَمْ.
بحار الأنوار، ج71، ص 396
در خبر نوف بکالى:امیر مؤمنان فرمود:اى نوف رحم کن تا تو را رحم کنند.

بیشتر از پنج پلاستیک دسته دار یا به قول ما عِلّاگه، دستم نبود اما سنگینی شان باعث شد که تقسیم شان کنم. گوجه فرنگی و پیاز و سیب زمینی و بادمجان و سیب، همه خریدی بود که باید انجام می دادم. خیار هم جزو این لیست نه چندان بلند بالا بود، اما قیمت نجومی اش که از بعضی میوه ها بیشتر بود، مانع شد که لیست خرید بدون خط خوردگی بماند.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۸ بهمن ۹۹ ، ۰۱:۵۲
alef sin
بعد از دو سال آشنایی و دوستی که هیچ خبری از حد و حدودش نداشتیم، جز اینکه بعضی وقت ها که ناهار آن روز را نمی پسندید، زنگ می زد و بعد از نیم ساعت با یک قابلمه غذا می آمد و جز اینکه یک بار دختر و مادر، هر دو آمدند خانه ی ما و دختر کلی گریه و زاری راه انداخته بود که تو موبایلش عکس یک دختر دیگر را دیدم، قرار شد برویم برای خواستگاری و تعیین مهریه.
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۲ ۳۰ دی ۹۹ ، ۰۱:۵۸
alef sin