آیاسار

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نویسندگان

روضه ای نیمه آزاد از این روزهای بچه های مادر از دست داده...

 

خانه ای سوت و کور بعد از رفتن خانمِ خانه، مادرِ بچه ها. هر کدام گوشه ای کز کرده اند و رد اشک روی گونه های شان مانده است. بی صداترین تشییع را شبانه انجام داده اند؛ بی صدا گریه کردند، بی صدا بر سر و سینه زدند، بی صدا تشییع کردند و بی صدا و بی نشان دفن کردند و برگشتند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۷ دی ۹۹ ، ۱۵:۱۴
alef sin

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَیْبَةً یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ
ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻲ ﺁﻓﺮﻳﺪ ، ﺳﭙﺲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻲ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﻧﻴﺮﻭ ﺩﺍﺩ ، ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﻴﺮﻭﻣﻨﺪﻱ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﻳﻲ ، ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻲ ﻭ ﭘﻴﺮﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ; ﻫﺮﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﻰ  ﺁﻓﺮﻳﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺍﻧﺎ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﺳﺖ .(الروم/54)

همیشه حرفش در خانه بود وقتی که همه ی شهر از او می گفتند؛ پدربزرگی که ثروتش زبانزد شهرش بود و الآن دشداشه و عبای سوراخش را نمی تواند عوض کند. فقیر شدنش به دلیل ولخرجی و فساد نیست. مردی که تمام عمرش سر زمین کار کرده است و دانه دانه کاشته که خوشه خوشه برداشت کند، کسی که بیشترِ زمین هایش را شلتوک و گندم پوشانده اما از کناره ی تل های خاکی جوی آب کنار زمینش بی خیال نمی گذرد و نخل های خرمایش را آنجا می کارد و چند اصله زیتون را هم زینت بخش زمینش قرار می دهد، این مرد نه ولخرج است و نه فاسد. اما زورِ عشق به پسرانش چربید و خودش و همسرش و دخترانش را بی نصیب از مالی کرد که عمری برای جمع آوری اش دوید، جنگید، چوب خورد و چوب زد.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۲ دی ۹۹ ، ۰۱:۲۳
alef sin
عَنْ  سَمَاعَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى  أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لِی مُبْتَدِئاً: یَا  سَمَاعَةُ مَا هَذَا اَلَّذِی کَانَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ جَمَّالِک،َ إِیَّاکَ أَنْ تَکُونَ فَحَّاشاً أَوْ صَخَّاباً أَوْ لَعَّاناً. فَقُلْتُ: وَ اَللَّهِ لَقَدْ کَانَ ذَلِکَ أَنَّهُ ظَلَمَنِی. فَقَالَ: إِنْ کَانَ ظَلَمَکَ لَقَدْ أَرْبَیْتَ عَلَیْهِ، إِنَّ هَذَا لَیْسَ مِنْ فِعَالِی وَ لاَ آمُرُ بِهِ  شِیعَتِی، اِسْتَغْفِرْ رَبَّکَ وَ لاَ تَعُد.ْ قُلْتُ: أَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ وَ لاَ أَعُودُ.
الکافی، کتاب الإیمان و الکفر، باب البذاء، ح14
سماعه گفت: نزد امام صادق(علیه السّلام)رفتم و او با من آغاز سخن کرد و فرمود: اى سماعه! این چه جنجالى بود که میان تو و شتردارت پدیدار گشته،مبادا دشنام گو و بد زبان و لعنت فرست باشى. در پاسخ گفتم:به خدا که چنین بوده است(بد زبانی کرده ام)، زیرا که او به من ستم کرد. فرمود: اگر او به تو ستم کرد تو از او جلو افتادی. همانا که این کردار از کردارهاى من نیست و من به شیعیانِ‌ خود دستور نمی دهم که چنین کنند. از پروردگارت آمرزش خواه و بدان باز مگرد. من گفتم:از خدا آمرزش خواهم و بدان بازنگردم.

 


دو دستش را در جیبش کرده بود و شاخه ی گیاه کوچکی که معلوم نبود از کدام چراگاهی آورده بود، گوشه ی لبش گذاشته، بلند بلند آواز می خواند:
«زیرِ آسمونِ این شهر نه غمی دارم نه غصه ای
بی باک و نترس می گردم و می چرخم چون آواره ای
غمگین نباش، لبخند بزن برایم، ای تک درختم
دردا که غمگین شوی، ای نازنینْ عشقِ مستم»

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۱۸ دی ۹۹ ، ۰۱:۴۰
alef sin

عَنْ عَائِشَةَ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ [وَ آلِه] وَسَلَّمَ، قَالَ: وَهُوَ فِی مَرَضِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ:
«یَا فَاطِمَةُ، أَلَا تَرْضَیْنَ أَنْ تَکُونِی سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَسَیِّدَةَ نِسَاءِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَسَیِّدَةَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ؟»

هَذَا إِسْنَادٌ صَحِیحٌ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ هَکَذَا.

المستدرک علی الصحیحین للحاکم النیسابوری، کتاب معرفة الصحابة، باب ذکر مناقب فاطمة بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه [و آله] ح 4740، (الطبعة الأولی 1411ه-1990م، دار الکتب العلمیّة-بیروت، ج3، ص 170)

عائشه [همسر پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله] گفت: رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در همان بیماری که در اثر آن رحلت کردند، فرمودند:
ای فاطمه! آیا راضی نمی شوی که سرور زنان عالم و سرور زنان این امت و سرور همسران مومنان باشی؟

[حاکم نیشابوری نویسنده ی مستدرک می گوید:] سند این حدیث صحیح است و [بخاری و مسلم] به این شکل آن را نقل نکرده اند.

 

 

*** هیچ کس جز علی علیه السلام شایسته نبود که مردت باشد، و هیچ کس هم به اندازه او از رفتنت غمگین نشد.
*** تو سرور زنان مومنانی و مردت سرور مومنان، که زن و شوهر باید کفو هم باشند.
*** علیِ تو جدا کننده ی بهشتیان از جهنمیان است؛ در هر که بوی و خوی فاطمه ببیند به بهشت راهنمایی اش می کند و در هر که نبیند به جهنم، که تو فاطمه ای؛ بریده و دور شده از آتش، خودش و ذریه اش و شیعیانش.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۹ ، ۰۰:۴۰
alef sin

وَ قَالَ (علیه السلام):
مَنْ قَصَّرَ فِی الْعَمَلِ ابْتُلِیَ بِالْهَمِّ وَ لَا حَاجَةَ لِلَّهِ فِیمَنْ لَیْسَ لِلَّهِ فِی مَالِهِ وَ نَفْسِهِ نَصِیبٌ.
نهج البلاغه ترجمه دشتی، حکمت 127

و درود خدا بر او، فرمود:
آن کس که در عمل کوتاهى کند، دچار اندوه گردد، و آن را که از مال و جانش بهره اى در راه خدا نباشد خدا را به او نیازى نیست.

__________


دراز کشیده روی شکم با موبایلش ور می رفت و کانال های مختلف تلگرام را جستجو می کرد. از کانال خبری با خبرهای ریز و درشت و مهم و بی اهمیت یکی یکی گذشت. تمام که شد رفت سراغ کانال طنز و جوک و خنده. فیلم ها و عکس های مختلف را در این کانال دانلود کرد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۷ دی ۹۹ ، ۰۱:۴۸
alef sin

روزها به راحتی و بدون هیچ وقفه ای می گذرند و شب می شوند. صبح از خواب بیدار می شوم تلویزیون را روشن می کنم، کانال های مختلف را بالا و پایین می کنم تا برنامه ای که سرگرمم کند، پیدا کنم. سرگرم شدن برای فراموش کردن دل مشغولی و مسکّن هایی برای به گوشه فرستادن درد و حس نکردنش. هیچوقت لب به عرق سگی و هیچ مست کننده ای نزدم و هیچ وقت هم نمی زنم، اما مدام مستم، بدون هیچ احساس دردی.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۰۵ دی ۹۹ ، ۱۸:۰۶
alef sin
سال سوم ابتدایی شروع کردم به روزه گرفتن، یعنی دقیقا وقتی نه سالم بود. مثل دخترها که نه سالگی به سن تکلیف می رسند، من هم آن سال تصمیم گرفتم روزه بگیرم!!
هیچ چیزی از احکام و دستورات روزه نمی دانستم؛ نیت روزه، وقت نیت، همه ی مبطلات روزه. تنها چیزی که بلد بودم این بود که باید از اذان صبح تا اذان مغرب هیچ چیزی نخورم، هیچ چیزی حتی آب دهان!!
۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۱۵ آذر ۹۹ ، ۰۱:۲۰
alef sin
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۹ آذر ۹۹ ، ۰۲:۱۰
alef sin

 

«وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ»
ﻭ ﻣﻌﺒﻮﺩﺍﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺧﺪﺍ ﻣﻰ  ﭘﺮﺳﺘﻨﺪ ، ﺩﺷﻨﺎم ﻧﺪﻫﻴﺪ ، ﻛﻪ آنان(کافران) ﻫﻢ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺩﺷﻤﻨﻲ ﻭ ﻧﺎﺩﺍﻧﻲ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺷﻨﺎم ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﺩ. (الأنعام/108)

 

 

همین که پایم را از خانه بیرون گذاشتم یادم آمد که مشمای بزرگی را که باید با خودم می بردم و پلاستیک های کوچک میوه و سبزیجاتی که باید بخرم و در آن بگذارم، فراموش کردم. برگشتم و به همسرم گفتم: مشما بزرگه رو بده، یادم رفت. همسرم به محض برگشتنم نچ نچی کرد و پرسید: کجاس؟

یادم نبود کجا گذاشتم. او دید که روی جا کفشی است. همین که مشما را داد، انگار که من را تازه دیده باشد با حالت تعجب تصنعی که بزرگترها برای بچه ها ادایش را در می آورند، گفت: کاپشن نپوشیدی؟ سردددههه.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۷ آذر ۹۹ ، ۰۲:۰۳
alef sin

وَأَن لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاءً غَدَقًا
ﻭ ﺍﮔﺮ [ ﺍﻧﺲ ﻭ ﺟﻦ ﺑﺮ ﻃﺮﻳﻘﻪ ﺣﻖ] ﭘﺎﻳﺪﺍﺭﻱ ﻛﻨﻨﺪ ﺣﺘﻤﺎً ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺏ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﻲ ﺳﻴﺮﺍﺏ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﻛﺮﺩ. (الجنّ/16)

 

سوله ای پر از گرد و خاک که در عمق هفتاد سانتی متری زمین قرار داشت و سقفش یک متری از زمین فاصله. ورودی اش ده پله داشت، پله هایی کنده کاری شده در دیواره ی زمین. دو طرف سوله دو ردیف برانکارد چسبیده به هم، چیده شده بود. روی تمام برانکارد ها زخمی ها دراز به دراز افتاده بودند؛ بعضی که نای ناله کردن داشتند مدام ناله می کردند و دیگران یا از شدت درد نا نداشتند یا به زور مسکن های قوی بیهوش بودند. عده ای روی شکم خوابانده شده بودند و عده ای دیگر روی کمر و دسته ی سوم به پهلو. تعداد مجروح ها زیاد بود و برانکاردها کم. گروهی از زخمی ها که بعدها آورده شده بودند روی زمین نشسته یا دراز کشیده بودند. جای سوزن انداختن نبود و رفتن و آمدن بین این همه مریض کار خیلی سخت و شاید غیر ممکنی بود. مدام باید حواسم را جمع می کردم که دست، پا، یا شکمی را زیر پا له نکنم.
بسته به شدت جراحات هر کدام شان، اولویت بندی شده بودند که با هلیکوپتر از اینجا منتقل بشوند. شیمیایی ها اولویت اول بودند. تعداد کپسول های اکسیژین کم بود. آخرین حمله، حمله ی شیمیایی بود. تعداد زیادی از بچه پرپر شدند، عده ای هم که زنده مانده بودند ذره ذره جان می دادند.
ردیف سمت راستی در ورودی سوله، برانکارد پنجم از آخر، جوانی که دهه ی دوم زندگی اش را نگذرانده بود بیهوش روی برانکارد افتاده بود. اولویت اول سوار شدن به هلیکوپتر بود، چنان که نفر اول در لیست پرکشیدن. وقتی او را آوردند یکی-دو باری چشم باز کرد. چشم هایش سبز روشن بود. صورتش اگر گرد و خاک و باروت را از آن پاک کنی، سفید و موهای کوتاه شده ی سر و کم پشت ریش و سبیلش بور بود. سرم به دست راستش وصل و کپسول اکسیژن به صورتش. امکانات دیگری لازم داشت، اما امکاناتی نبود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۱ آذر ۹۹ ، ۱۲:۴۶
alef sin