انتخابات و اتفاقاتش
«انتخابات» از آن دست اتفاقاتی است که در اطراف آن سوژه های متعدد و مختلفی را می توان دید؛ جریانات٬ شخصیت ها و یا اتفاقاتی که گاه نسبت به آن ها می توان بی تفاوت گذشت٬ با وجود اینکه در برابر دیدگان هستند٬ یا غصه شان را به دل راه داد و یا خندید؛ نسبت این موارد را که می گریانند و یا می خندانند و یا هیچ حسی به آدم نمی دهند٬ را از نظر تعداد نمی دانم٬ فقط تنها چیزی که هست گاه خنده هایمان زیاد است اما بدطور رنگ غم و غصه و ناراحتی و نارضایتی دارند؛ شبیه خنده های عصبی با صدای بلند٬ که گریه ی بعدش یا انتقام و یا هر اتفاق دیگری غیر از خوشحالی٬ و حتی رنگ و جنس خنده و شخصی که چنین خنده ای سر می دهد٬ واقعیت و چیستی آن خنده را برملا می کند.
روزهایی که از سر می گذرانیم و می بینیم٬ از آن روزها است٬ اتفاقات دور و بر «انتخابات» که پیش از آن دارد رخ می دهد٬ از جنس همان اتفاقات خنده آور ناراحت کننده است. زمانی خواننده ها و طرافداران آن ها عکس العمل شان در برابر خواننده ی بد-به هر نحو که بد باشد؛ صدایش٬ فالش خواندنش٬ ترکیب موسیقی نامأنوسش- می گفتند: هر کسی از پدر و مادرش قهر می کند٬ سراغ خوانندگی را می گیرد٬ یا هر کسی مشکل عاطفی-شما بخوانید شکست عشقی- دارد٬ دنبال خواندن می رود؛ انگار این اتفاق الان برای ثبت نام انتخابات دارد می افتد؛ یکی بیکار است٬ ثبت نام می کند٬ دیگری بیکارتر است ثبت نام می کند٬ سومی ورشکست شده است٬ برای انتقام ثبت نام می کند٬ چهارمی دختربچه اش را خیلی دوست دارم٬ ثبت نامش می کند٬ پنجمی توهم الهام الهی دارد٬ ثبت نام می کند٬ ششمی توهم منجی بودن دارد٬ عده ی زیادی انگار مشکل دیده شدن دارند٬ و ... همه و همه ثبت نام می کنند٬ به شکلی که اگر ما سالم هم باشیم از نظر روحی روانی و هیچ عقده ای به دلمان سنگینی نمی کند٬ باز به غیرت و شخصیت و خلاصه هرجایمان برمی خورد که چرا من ثبت نام نکنم٬ مگر من چه کم دارم؟!!!
ثبت نام «انتخابات ریاست جمهوری» این روزها آوردگاهی شده است برای ...٬ بگذریم٬ اصلا خودتان جای خالی را پر کنید.
حاشیه ی دیگر انتخابات٬ که بعضی ها- بعضی ها٬ ها!!!- رقم زده اند و بد می زند تو ذوق آدم و حالش را خراب می کند٬ خرده جملاتی است که دروغ است٬ دروغی که شاهدش چند میلیون آدم بالغ عاقل اند؛ از آن جمله خرده فرمایشات دروغ؛
«تکذیب می کنم٬ من چنین حرفی نزدم٬ منتقدان و مخالفان من چنین القا کردند٬ و گرنه من گفتم گزارشش را می دهم نه اینکه مشکل را حل می کنم»٬ جالب تر آنکه وقتی فیلم حرف ها را نشان می دهند که چنین وعده ای بوده٬ عده ای از دور و اطرافیان بلند می شوند که «بله چنین وعده ای داده شده٬ اما در کنار وعده ای دیگر و برنامه ای بلند مدت»!!!
نتیجه آنکه تکذیب هم تکذیب می شود٬ گفته اینکه دروغ می گویند٬ خود دروغ است.
و یا زمانی ملاک تورم جیب مردم است و زمانی دیگر آمار!!!
یا از دیگر خرده فرمایشات دروغ دیگر اینکه:« من نمی آیم٬ نه فقط نمی آیم حمایت هم نمی کنم٬ بلکه بالاتر اگر کسی گفت که فلانی از من حمایت می کند٬ دروغ گفته است و حرفش خلاف واقع است» و بعد از آن می بینیم« اول حمایت می کند٬ بعد ثبت نام هم می کند که بیاید٬ و در آخر می گوید: آمده ام که از یکی حمایت کنم»!!! دروغ بزرگتر آنکه خود را مطیع ولی می داند و حامی اندیشه ولایت فقیه.
از دیگر اتفاقات علاوه بر آن ثبت نام و این خرده فرمایشات٬ «دویدن یک پیرمرد است دم انتخابات٬ آن هم چنان دیدونی که «یوسین بولت»؛ قهرمان دو سرعت٬ از دویدن به این سرعت چشمانش گرد شده است و اصرار دارد که تمام مدال های طلایش را با جان و دل به این پیرمرد ببخشد!!!؛ توضیح نحوه ی دویدن این پیر آن است که طی چهارده روز تعطیلات نوروز یک سال٬ دو سفر تفریحی انجام داد یکی یک هفته به جنوب-بین خودمان کیش- و هفته ی دوم به شمال٬ و امسال سه سفر به شرق و غرب و شمال٬ آن هم سفر کاری و افتتاح پروژه!!!
چه جمله ی واقعا حکمت آمیزی است که:«خدایا کاش همیشه انتخابات باشد».
«انتخابات» است دیگر از این دست اتفاقاتش فراوان و«دموکراسی» انگار همین است٬ همین که هر لایق و نالایق٬ عالم و نادان٬ فریب کار و درست کاری اگر به هر شکلی رای آورد٬ قدرت از آن او است و قدرتش مشروع است!!!